کتاب آش انار
معرفی کتاب آش انار
کتاب آش انار نوشتهٔ مارشا مهران و ترجمهٔ نفیسه گلی وردی و پروانه حسنی است. انتشارات نگار تابان این رمان معاصر ایرانی - ایرلندی را منتشر کرده است.
درباره کتاب آش انار
کتاب آش انار (pomegranate soup) برابر با یک رمان معاصر و ایرانی - ایرلندی است که احمد دولت آبادی ویراستاری آن را انجام داده است. گفته شده است که این رمان با بافتها و رایحهها و آزمایشها و پیروزیها، رمانی از جنس رئالیسم جادویی است. مارشا مهران (Marsha Mehran) که نویسندهای ایرانیالاصل و ساکن ایرلند بوده، در باب زندگی سه خواهر ایرانی سخن گفته است که زمان انقلاب ۱۳۵۷ از ایران مهاجرت کرده و در شهر کوچکی در ایرلند اقامت میگزینند. بعد از چند سال تصمیم میگیرند رستوران ایرانی راهاندازی کنند. نکتهٔ جالبتوجه این رمان این است که نویسنده دستور غذاهای ایرانی را که این سه خواهر درست میکنند، بهتفصیل شرح داده است. نویسنده زندگی خود و یک خانوادهٔ لبنانی مهاجر ساکن ایرلند را الهامبخش این رمان دانسته است. با او همراه شوید.
خواندن کتاب آش انار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران - ایرلند و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آش انار
«مرجان وانت را با شتاب به سمت بالای مین مال میراند و نهایت تلاشش را میکرد که از سویی از نشانیهای در هم دخترک مکان اردوی دورهگردان را بیابد و از سوی دیگر مانع فروپاشی قلب بیقرارش شود. سرانجام آنها به ساحل خلیج کلو رسیدند. وانت با غرشی رعدآسا وارد محوطهٔ پارکینگ عمومی ساحل شد. کمی آنسوتر لیلا روی تپهای نشسته بود، ساحل پر بود از بچهمدرسهایها و افرادی که لباس شنا بر تن داشتند و پوست هر کدام به رنگ سوخته بود. به محض اینکه گروه آفتابگیران مشتاق و آفتابسوخته صدای وانت را شنیدند، همانطور که به طرف اتاقکهای فلزی و دوچرخههایشان میدویدند، مشغول استفاده از کرمهای ضد آفتاب دست نخورده و حولههای خشکی شدند که تا آن هنگام زیر بغل زده بودند.
دخترک مرجان را از راهی ماسهای که علف و بطری شکسته در آن پراکنده بود، به سوی محوطهٔ شنیای هدایت کرد که پر از خانههای سیار بود. مرجان نگاهی اجمالی به کاروانهای پیش رو کرد. اتاقکهای پنجاهساله با سقفهای براق کرومی که پهلو به پهلوی هم بودند، مجهز به آخرین فناوری خانههای سیار. خانه تریلرها گرد محوطهای را گرفته بودند که میزهای موقتی کهنه و صندلیهای تاشو در آن به چشم میخورد. لیلا آرنجهای خراشیدهاش را به زانو تکیه داده بود و تکه پارچهای را بر روی زخم لبش نگه داشته بود. ملاکی هم در کنارش بود. لیلا لبه یکی از همان صندلیهای پلاستیکی سفید نشسته بود، موهای سیاهش پریشان و ماسهای بودند. ملاکی در کنار لیلا و به سمت او خم شده بود و با آهنگی ناآشنا ولی سرتاسر خشم با خود نجوا میکرد و مشتهایش را گرهکرده بود.
- لیلا! چه برایت پیش آمده؟ چه خبره؟
ترس در صدای مرجان که شتابان کنار خواهرش رسیده بود، موج میزد. لیلا لرزان از جای خود بلند شد:
- چیزی نیست. خوبم، من فقط...
ناگهان صدایش قطع شد، نمیدانست از کجا باید شروع کند. ملاکی میان حرف پرید که ماجرا را بیان کند، اما با وجود تلاش برای کنترل خشم صدایش لرزان و ناموزون بود.
ملاکی با صدایی که بار گناه بر آن سنگینی میکرد گفت:
- من دیر رسیدم. هیچوقت خودم رو نمیبخشم. وقتی از مرکز هنری برگشتیم پدر ماهونی من رو کنار ساحل پیاده کرد. لیلا تو محل همیشگیمون نبود. منم روی یه تپه نشستم و منتظر شدم. فکر کردم رفته دستشویی نزدیک پارکینگ و زود میاد. باورم نمیشه، چقدر احمق بودم.
او سرش را با نگرانی تکان داد. ملاکی تصور کرده بود یکی از کولیها در ساحل لیلا را ترسانده و اذیت کرده است و وقتی فهمید چه کسی لب لیلا را خونین کرده و چه کسی او را از گزند بیشتر در امان داشته، از این فرضیه و خیال خودش شرمنده شد.
دکلان موگان قهرمان میان وزن دو دوره مسابقات مشتزنی غیرحرفهای کانات، همان کسی بود که لیلا را از تجاوز وقیحانهٔ تام جونیور رهانیده بود. او در پی فرصتی برای تمرین پرش و دفاع بود، ترکیبی که حتما سومین قهرمانی و البته مقامی بالا و دلچسب را برای او در پی داشت.»
حجم
۱۹۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۱۹۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه