کتاب جوجه تیغی و درخت سیب

کتاب جوجه تیغی و درخت سیب نوشتۀ فاطمه سرمشقی در انتشارات علمی و فرهنگی به چاپ رسیده است. این کتاب مصور، جزو کتاب‌های پرنده آبی در گروه کودک و نوجوان نشر و مناسب برای کودکان گروه سنی ب طراحی و نوشته شده است.

درباره کتاب جوجه تیغی و درخت سیب

کتاب جوجه تیغی و درخت سیب جزو داستان‌های تخیلی کودکانه است. برای کودکان، قصه‌هایی شنیدنی و جالب با مضامین مختلف هستند که با کمک آن‌ها بتوان مفاهیم مهمی را به آن‌ها آموزش داد. داستان‌ها به کودکان کمک می‌کنند که انعطاف‌پذیر شوند تا به‌خوبی با هر چیزی که زندگی ارائه می‌دهد کنار بیایند و بفهمند چه چیزی درست و چه چیزی اشتباه است. درواقع، داستان‌ها یک‌رشته مفاهیم اعتقادی مبتنی بر ارزش از جمله مفاهیم خوب و بد را به کودک منتقل می‌کنند. از ویژگی‌های داستان‌های کودکان این است که در فضایی با بیشترین تصاویر و کمترین محتوا نوشته می‌شوند. این کار متناسب با روحیات و توانایی انطباق در کودک انجام می‌شود؛ یعنی دلیل کوتاهی داستان‌های کودکانه توجه به حوصلۀ کودک، ظرفیت تمرکز و درک بیشتر آن‌ها به‌دلیل حذف جزئیات هست. از یک طرف بیشترین محتوا در کوتاه‌ترین جمله‌ها منتقل می‌شوند تا برای کودک خسته‌کننده نباشد و از طرف دیگر، به‌کارگیری نقاشی‌ در صفحه‌ها علاوه بر ایجاد جذابیت بصری برای کودکان باعث می‌شود محتوا در ذهن آن‌ها بهتر تثبیت شود.

در کتاب جوجه تیغی و درخت سیب ماجرای آشنایی یک جوجه‌تیغی را به یک درخت سیب می‌خوانیم. این آشنایی وقتی اتفاق می‌افتد که جوجه‌تیغی بعد از بیدار شدن از خواب طبق معمول قل می‌خورد و در این حین به درخت سیب برخورد می‌کند. درخت هم تازه از خواب بیدار شده و مشغول باز کردن برگ‌هایش است. او وقتی جوجه‌تیغی را می‌بیند برایش یک سیب می‌اندازد و جوجه‌تیغی هم با خوشحالی سیب را می‌گیرد؛ اما چون دیگر به جوجه‌تیغی سیب نمی‌دهد، او هم قهر می‌کند و می‌رود. درخت سیب که احساس تنهایی می‌کند با خش‌خش برگ‌هایش او را صدا می‌کند که برگردد و این‌طور دوستی‌شان آغاز می‌کند.

کتاب جوجه تیغی و درخت سیب مصور است و تصاویر بامزه و دلنشینی دارد. کودکان در این کتاب داستان یک دوستی بامزه را می‌خوانند.

خواندن کتاب جوجه تیغی و درخت سیب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

به کودکان دوستدار کتاب‌های داستان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب جوجه تیغی و درخت سیب

«جوجه‌تیغی چشم‌هایش را باز کرد. درخت سیب نفس عمیقی کشید و شاخه‌هایش را بالا کشید. جوجه‌تیغی از لانه‌اش بیرون آمد، چشم‌هایش را بست و قل خورد. درخت سیب برگ‌هایش را کنار زد تا نور خورشید به سیب‌هایش برسد.»