کتاب به رنگ پرتقال خونی
معرفی کتاب به رنگ پرتقال خونی
کتاب به رنگ پرتقال خونی نوشتهٔ مائده راستی اصل است. نشر نزدیک تر این مجموعه داستان کوتاه، معاصر و ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب به رنگ پرتقال خونی
کتاب به رنگ پرتقال خونی حاوی یک مجموعه داستان کوتاه و معاصر و ایرانی است. عنوان برخی از این داستانها عبارت است از «پردهٔ آبی: زمین بازی رو عوض کن تا زمونه برات عوض بشه...»، «ترافیکِ خاطرات: فرق قصه با خاطره را میفهمیدم»، «چرند و پرند: عشق خون است، همیشه جاری در رگ»، «حق تقدم با من است: بگذارید کمی خودم خدایی کنم» و «سینما؛ بی نما: تو تمام خیری هستی که از زندگی دیدهام». این اثر نخستین مجموعه داستان کوتاه منتشرشده به قلم مائده راستی اصل است که چاپ نخست آن در پاییز ۱۴۰۲ و چاپ دوم آن در بهار ۱۴۰۳ توسط نشر نزدیکتر منتشر شده است، این مجموعه شامل داستانهای کوتاه با موضوع عشق، مرگ و اجتماع است.
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب به رنگ پرتقال خونی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب به رنگ پرتقال خونی
«در یکی از دهکدههای خارج شهر نوزادی به دنیا آمد. خانوادهها و اهالی محل، برای برگزاری مراسمِ شکرگزاری تولد به میدان شهر آمدند و دورِ هم جمع شدند. طبق رسوم، پیرِ ده نوزاد را روی دست رو به سمتِ آسمان گرفت و باقی مردم در حالی که سرهایشان رو به بالا بود، دعاهای مخصوص را پشتِ مرد تکرار میکردند: "خدایا! تو را میتوان در هر تولدی یافت! گریههای این کودک نشان از خوشحالیِ توست! و در خوشحالیِ این خانواده، امیدی که تو هنوز به انسانها داری پدیدار است! نوزاد را در پناهِ خود قرار ده" به اینجای دعا که رسیدند ناگهان صاعقهای به زمین خورد و باران به شدت شروع به باریدن کرد. پدر و مادرِ نوزاد، کودک را از دستِ پیرمرد قاپیدند و همه سعی کردند در جایی پناه بگیرند. در آن هیاهو و رفت و آمدهای بی مقصد، جارچیان، شیپور به دست گرفته بودند و بانگِ خبر بدی را مینواختند. مردم هراسان تر، سرجایشان ایستادند. به خیل مردمی که برای شنیدنِ خبرِ خوشِ تولد نوزاد آمده بودند، مردمی اضافه شدند که حالا برای آگاهی از خبرِ بد جمع شده بودند. جمعیت ساکت شد، شیپورها از نواختن ایستادند. خبر رسید درست در زمان برخورد صاعقه به زمین پادشاه دچارِ سردردِ شدیدی شده و در بستر بیماریست. مردم در ظاهر سر به زیر افکندند و در زیرِ باران برای سلامتی حاکم دعا کردند اما چه کسی میدانست در دلِ چند نفرشان، چه جشنی برپا بود! در قصرِ حاکم اوضاع آرام نبود. ندیمان و خدمتکارها در پی آماده کردنِ غذای مقوی و داروهایِ سلامتی مدام از این طرف به آن طرف میدویدند. عدهای گیاه شناس به صحراها زده بودند تا از گیاهانِ دارویی بهره ببرند و عطارها و دلاکها یکی یکی بر بالینِ حاکم حاضر میشدند. در این میان اما منجمها و طالع بینان مخصوص زودتر به نتیجه رسیدند. آنها دورِ هم در دربار جمع شدند و پس از بررسی کواکب و چگونگی قرارگیریِ ستارگان سردردِ حاکم را به اصابتِ صاعقه و اصابت صاعقه را به خیره شدنِ طولانی مدتِ مردم به آسمان ربط دادند!»
حجم
۱۲۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۱۲۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
نظرات کاربران
دختر برای تو خوشحالم... از ته ته قلبم انتشار اولین کتابت مبارک