کتاب خانه فراموش شدگان
معرفی کتاب خانه فراموش شدگان
کتاب خانه فراموش شدگان نوشتهٔ سیلویا زپی و ترجمهٔ شهرزاد قانونی است. بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه این ناداستان (روایتی از مهاجرت) را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب خانه فراموش شدگان
کتاب خانه فراموش شدگان (روایتی از مهاجرت) [La Maison des vulnérables] حاوی یک ناداستان است. این کتاب که به قلم یک روزنامهنگار و فعال سیاسی فرانسوی نوشته شده، روایتی است از خانهای در حومۀ پاریس که مأمن مهاجران و بیپناهان بوده است. در کتاب حاضر، زندگی گروهی از مهاجران و حاشیهنشینان در حومۀ پاریس توصیف و تبیین شده است. این کتاب که ۱۳ فصل دارد و روایتی از زندگی تیرهروزان است، به آدمهایی تنها پرداخته است که هر کدام جایی از زندگی به فراموشی سپرده شده و سپس با دستهای خودشان راهی در آن برای خود باز کردهاند. همراه شوید با ناداستانی از سیلویا زپی.
در یک تقسیمبندی میتوان ادبیات را به دو گونهٔ داستانی و غیرداستانی تقسیم کرد. ناداستان (nonfiction) معمولاً به مجموعه نوشتههایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرد، اطلاق میشود. در این گونه، نویسنده با نیت خیر، برای توسعهٔ حقیقت، تشریح وقایع، معرفی اشخاص یا ارائهٔ اطلاعات و بهدلایلی دیگر شروع به نوشتن میکند. در مقابل، در نوشتههای غیرواقعیتمحور (داستان)، خالق اثر صریحاً یا تلویحاً از واقعیت سر باز میزند و این گونه بهعنوان ادبیات داستانی (غیرواقعیتمحور) طبقهبندی میشود. هدف ادبیات غیرداستانی تعلیم همنوعان است (البته نه بهمعنای آموزش کلاسیک و کاملاً علمی و تخصصی که عاری از ملاحظات زیباشناختی است)؛ همچنین تغییر و اصلاح نگرش، رشد افکار، ترغیب یا بیان تجارب و واقعیات از طریق مکاشفهٔ مبتنی بر واقعیت، از هدفهای دیگر ناداستاننویسی است. ژانر ادبیات غیرداستانی به مضمونهای بیشماری میپردازد و فرمهای گوناگونی دارد. انواع ادبی غیرداستانی میتواند شامل اینها باشند: جستارها، زندگینامهها، کتابهای تاریخی، کتابهای علمی - آموزشی، گزارشهای ویژه، یادداشتها، گفتوگوها، یادداشتهای روزانه، سفرنامهها، نامهها، سندها، خاطرهها و نقدهای ادبی.
خواندن کتاب خانه فراموش شدگان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ناداستان و قالب خاطرات پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خانه فراموش شدگان
«ماتیلد بلافاصله با اشتیاق میگوید: «در حالت عادی این موقع نباید خانه باشم.» عصبی است، روی تختی کوچک کنار دخترش لیزا نشسته است. از زمین تا آسمان با هم فرق دارند. مادر، با جثهای ظریف، موهایی که با کلیپس بالای سرش جمع کرده و پوست روشن، درحالیکه دستانش را به هم گره کرده است داستان زندگیاش را تعریف میکند. نگرانی در چشمهایش موج میزند. دختر، قدبلند، سبزه و درشت، با هدست بلوتوث بر گوشها، و چهرهای که بهنظر آرام و حمایتگر میآید. انگار نوسانهای زندگیشان باعث شده جایشان با یکدیگر عوض شود.
ماتیلد تا همین ده سال پیش در اوان چهل سالگی زندگی کارمندی عادیای را میگذراند. تمام وقت و انرژیاش صرف کارش میشد، دخترش را به همسایه میسپرد و شبها دیر، و گاه خیلی دیر، به خانه برمیگشت. میگوید: «همیشه زندگی پرجنبوجوشی داشتم.» اما بیماری و سپس طلاق همهچیز را زیرورو میکند. میگوید سالها در حوزههای مختلف اجتماعی فعال بوده و هر روز بعد از کار کارمندی روزانه به فعالیتهای خیریه مشغول میشده است. تا آنکه در سال ۲۰۰۶ سردردهایش شروع میشود. سرانجام معلوم میشود که تومور استخوان دارد. درحالیکه ناچار به انجام درمانهای پیاپی است، مدتی بهطور قراردادی کار میکند اما بهتدریج میبیند که دیگر نمیتواند. ازدواجش نیز از هم میپاشد. شوهرش هیچوقت کنارش نبوده است. طلاق در سال ۲۰۰۸ نهایی میشود، ماتیلد باید خانهٔ کوچکاش را که خیلی برایش گران است ترک کند و با لیزا از آنجا برود. برای همیشه.
سالهای آوارگی آغاز میشوند. مدتی نزد خواهرش میماند، و بعد در اتاقی در خانهٔ یک دوست، و سرانجام در آپارتمانی مبله ساکن میشود. به قول خودش «شش سال مصیببار» را سپری میکند. ماتیلد که خستهتر از آن است که بتواند تماموقت کار کند، تصمیم میگیردکه شانساش را در شغل برنامهریزی مراسم امتحان کند. اما کمی بعد ناچار میشود به خاطر عمل و دورهٔ نقاهت پس از آن، کارش را رها کند. بنابراین به خانهٔ همسر سابقش برمیگردد و مدتی با دخترش نزد او زندگی میکند. میگوید: «داشتیم خوب با هم کنار میآمدیم، اما همان شیطان قدیمی دوباره توی جلدش آمد.» بعد با صدایی رساتر و لحنی جدیتر میگوید: «مثل اینکه کسی هیچوقت نباشد و فقط موقع عکس گرفتن سر برسد.»»
حجم
۸۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۸۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه