کتاب گوتیک مکزیکی
معرفی کتاب گوتیک مکزیکی
کتاب گوتیک مکزیکی نوشتهٔ سیلویا مورنو گارسیا و ترجمهٔ مینا امیری است. انتشارات آناناس این رمان معاصر کانادایی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب گوتیک مکزیکی
کتاب گوتیک مکزیکی (Mexican Gothic) حاوی یک رمان معاصر و کانادایی است که نخستینبار در سال ۲۰۲۰ منتشر شد. این رمان دربارهٔ دختری زیبا و باهوش به نام «نوئمی تابوئادا» است. او بعد از درخواستِ کمک دخترعمویش، وارد داستانی پرالتهاب میشود. به نظر میرسد شوهر دخترعموی نائومی قصد دارد همسر خودش را به قتل برساند. نائومی قرار است به دخترعمویش کمک کند تا از این مهلکه خلاص شود، اما داستان به اینجا ختم نمیشود. این شروع ماجراجویی عمیقی است که نائومی آن را پیش میبرد و خواننده را با خود همراه میکند. سیلویا مورنو گارسیا (Silvia Moreno-Garcia) با این رمان ترسآور و مهیج و با قلم پرکشش و خیرهکننده، ما را مسحور دنیای وحشتناک و درعینحال سحرآمیز «گوتیک مکزیکی» میکند. رمان گوتیک مکزیکی از کتابهای پرفروش نیویورک تایمز، نامزد جایزهٔ میثوپوییک، نامزد نهایی جایزهٔ لوکاس در سال ۲۰۲۱، نامزد جایزهٔ برام استوکر در سال ۲۰۲۰ و بهترین کتاب داستان وحشت گودریدز در سال ۲۰۲۰ میلادی بوده است.
خواندن کتاب گوتیک مکزیکی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر کانادا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب گوتیک مکزیکی
«نوئمی بهآرامی چمدانهایش را بست. احساس میکرد، این یک خیانت است؛ بهویژه نسبت به خودش. بله. نه ... شاید بهتر بود، همانجا میماند؛ چون حقیقتاً مایل نبود، کاتالینا را تنها بگذارد؛ اما گفته بود که به شهر میرود. از سوی دیگر، او به هوای تازه نیاز داشت و این برایش حیاتی بود. تصمیم نهایی، این بود که مستقیماً به مکزیکوسیتی بازنگردد، بلکه به پاچوکا سفر کند و از آنجا به پدرش نامه بنویسد. سپس باید پزشکی خوب بیابد و باهم به زمین مرتفع بیایند. اگرچه خانوادهٔ دویل تمایلی نداشتند، اجازهٔ این کار را صادر کنند، بههرحال، بهتر از هیچ بود.
او با جسارت و داشتن نقشهٔ حمله، وسایلش را جمع کرد و برای صرف شام به طبقهٔ پایین رفت. از آنجا که آخرین شب اقامت او در زمین مرتفع بود، مایل نبود، او را مضطرب یا شکستخورده ببینند؛ به همین دلیل تصمیم گرفت، لباس مهمانی بپوشد؛ یک لباس توری گلدوزیشده به رنگ نخودی با حاشیهدوزی طلایی پوشید و کمربندی ساتن نیز به کمر بست. این لباس همانند دامنهایی نبود که او همیشه دوست داشت بپوشد، ولی برای شامی ساده و معمولی مناسب و جذاب بود.
بدیهی است که خانوادهٔ دویل نیز افکار مشابه داشتند؛ یعنی این شام را لحظهای مهم برای جشنگرفتن تلقی میکردند. همان رومیزی حریر گلدار، شمعدانهای نقره و تعداد زیادی شمع که روشن کرده بودند. آنها هم در تدارک رفتن نوئمی بودند و حتی ممنوعیت مکالمه را حین شام برداشته بودند. بههرحال، عصر همان روز بهاندازهٔ کافی از سکوت لذت برده بودند. اعصاب نوئمی بهخاطر توهم عجیبی که تجربه کرده بود، هنوز تحتفشار قرار داشت. نوئمی هماکنون تعجب میکرد که چه موضوعی باعث بروز این اپیزود عجیبوغریب شده است.
نوئمی احساس سردرد کرد. تقصیرها را به گردن نوشیدنی انداخت؛ چون بیشازحد قوی و شیرین بود و مزهٔ آن در دهانش باقی میماند.
این همراهی بیهوده سر میز شام باعث نشد، اوضاع بهتر شود. شاید بهتر بود، اندکی بیشتر تظاهر به صمیمیت میکرد؛ اما صبر و حوصلهاش به پایان رسیده بود. ویرجیل دویل یک قلدر بهتماممعنا بود و فلورانس هم بهتر از او نبود.
نوئمی به فرانسیس نگاه کرد. فقط یکی از اعضای خانوادهٔ دویل که سر این میز نشسته بود، رفتار خوبی با او داشت و او نیز قدردان همین امر بود ... فرانسیس بیچاره ... چقدر در آن شب بدبخت و مفلوک به نظر میرسید. نوئمی با خود گفت که ایکاش فردا صبح فرانسیس او را به شهر ببرد. واقعاً امیدوار بود. در این صورت میتوانست مدتی در خلوت با فرانسیس صحبت کند. آیا فرانسیس قابلاعتماد بود که مراقبت از کاتالینا را به او بسپارد؟ بههرحال، لازم بود، از او درخواست کمک کند.
فرانسیس هم برای لحظهای کوتاه به او نگاه کرد. لبهای فرانسیس تکان خوردند. بهنظر میرسید میخواهد حرفی بزند که ناگهان صدای بلند ویرجیل او را به سکوت وادار کرد: «همگی بعد از شام به طبقهٔ بالا میریم.»
نوئمی سرش را بلند کرد و با نگاهی به ویرجیل گفت: «ببخشید؟!»
ویرجیل: «گفتم که پدرم میخواد، بعد از شام همگی بریم بالا تا با تو خداحافظی کنه. برای یه سفر کوتاه به اتاقش که مشکلی نداری، داری؟»
نوئمی پاسخ داد: «حتی فکرشم نمیکنم که بدون خداحافظی برم.»»
حجم
۳۳۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۹۶ صفحه
حجم
۳۳۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۹۶ صفحه
نظرات کاربران
عالی