دانلود و خرید کتاب داستان سفر پدر عبدالحسین فخاری
تصویر جلد کتاب داستان سفر پدر

کتاب داستان سفر پدر

انتشارات:انتشارات گوی
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب داستان سفر پدر

کتاب داستان سفر پدر به‌قلم عبدالحسین فخاری را انتشارات گوی منتشر کرده است. این کتاب روایت دوری پسربچه‌ای از پدرش و تلاش او برای بازیابی هویت خود طی این جدایی است.

درباره کتاب داستان سفر پدر

عبدالحسین فخاری داستان این کتاب را با الهام از زندگی واقعی خود و از روزی آغاز می‌کند که پدرش راهی سفر می‌شود. حالا این پسربچه هم پس از جدایی از پدر این فرصت را می‌یابد تا به سیر و سلوکی درونی پرداخته، مسیر رشد معنوی خود را بپیماید.

خواندن کتاب داستان سفر پدر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به داستان‌های فارسی با درون‌مایهٔ مسائل مذهبی و عرفانی از مطالعهٔ این کتاب لذت خواهند برد.

بخشی از کتاب داستان سفر پدر

«سال آخر دبستان بودم که‌ از مادر شنیدم پدر قرار است‌ به‌ یک‌ سفر طولانی‌ برود. از این‌ خبر خیلی‌ دلتنگ‌ شدم، زیرا انس‌ عجیبی‌ با پدر داشتم‌؛ او برایم‌ هم‌ پدر بود، هم‌ همبازی، هم‌ پشتیبان و هم‌ قهرمان موردعلاقه‌ و نمونه‌. دلم‌ می‌خواست‌ بزرگ که‌ شدم مثل‌ او باشم‌. او مورد احترام همه‌ٔ فامیل‌ بود، شجاع بود، مهربان بود، باسواد بود، اهل‌ مطالعه‌ بود و در هر زمینه‌‌ای که‌ سؤال می‌ کردی پاسخ‌های قانع‌ کننده می‌داد و هرشب‌ که‌ از سرکار برمی‌گشت‌ ساعتی‌ را با من‌ گفتگو می‌کرد، یا از تکالیف‌ مدرسه‌ می‌پرسید یا کتابی‌ برایم‌ می‌خواند و یا بازي‌های فکری می‌کردیم‌. روزهاي تعطیل‌ هم‌ مرا به‌ پارك، کوه و یا موزه و جاهاي دیدنی‌ شهر می‌برد که‌ خیلی‌ خوش می‌گذشت‌... این‌ بود که‌ نمی‌توانستم‌ دوري او را تحمل‌ کنم‌. پدر که‌ حالت‌ غم‌زدهٔ مرا دید، پرسید: چه‌ شده قهرمان؟ او همیشه‌ مرا این‌گونه‌ صدا می‌کرد، گفتم‌: پدر، شنیدم به‌ سفر می‌روی؟ گفت‌: بله‌، تو با سفر من‌ مشکل‌ داری؟ گفتم‌، البته‌! شما بخشی‌ از زندگی‌ من‌ هستید، اگر نباشید مثل‌ این‌ است‌ که‌ من‌ عضوی از بدن خود را از دست‌ داده باشم‌؛ بدون شما خیلی‌ از مشکلات من‌، حل‌ نمی‌شود، تنهایی‌ از پس‌ کارها و برنامه‌هایم‌ بر نمی‌آیم‌. پدر با همان لبخند همیشگی‌ که‌ با آن آشنا بودم، صورتش‌ را به‌ صورتم‌ نزدیک‌ کرد و گفت‌: من‌ هر کجای دنیا که‌ باشم‌، تو را در کنار خود احساس می‌ کنم‌ و با تو هستم‌ و به‌ یاد تو خواهم‌ بود و یک‌ راه ارتباطی‌ با تو پیدا خواهم‌ کرد، نگران نباش! گفتم‌: حالا کی‌ بر می‌گردید؟ گفت‌: خودم هم‌ نمی‌دانم‌، بستگی‌ به‌ مدیر بالاترم دارد و مأموریتی‌ که‌ او به‌ عهده‌ام گذاشته‌ است‌. سرانجام روز سفرش فرا رسید و وقتی‌ مرا در آغوش گرفت‌ خداحافظی‌ می‌کرد، گفت‌: قهرمان! همانطور که‌ گفتم‌ هرکجا باشم‌ به‌ فکر تو هستم‌، تو هم‌ مرا در کنار خود احساس کن‌ و اگر کاری داشتی‌، با من‌ در میان بگذار و بدان که‌ اقدام خواهم‌ کرد. وقتی‌ از زیر سینی‌ قرآن که‌ مادر گرفته‌ بود گذشت‌ چودانش‌ را حرکت‌ داد، بی‌اختیار اشکم‌ سرازیر شد، خود او هم‌ دیدم که‌ صورتش‌ نمناك بود اما نمی‌خواست‌ ما ببینیم‌، مادر بزرگ، هم‌ که‌ شاهد رفتن‌ پسرش بود زیر لب‌ می‌گفت‌: در رفتن‌ جان از بدن، گویند هر نوعی‌ سخن‌/ من‌ خود به‌ چشم‌ خویشتن‌، دیدم که‌ جانم‌ می‌ رود...»


نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۷۷۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۷۷۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
تومان