کتاب مسیرهای زندگی
معرفی کتاب مسیرهای زندگی
کتاب الکترونیکی مسیرهای زندگی نوشتۀ آلیس میلر و ترجمۀ مجتبی پردل است و انتشارات هوما آن را منتشر کرده است. کتاب مسیرهای زندگی، کتابی دیگر از روانشناس مشهور سوئیسی، آلیس میلر است که به مطالعهٔ بیشمار شیوههایی میپردازد که از رهگذر آنها خانواده و تجربههای دوران کودکی به شخصیت افراد شکل میبخشند و آنان را به کسانی که هستند بدل میسازند.
درباره کتاب مسیرهای زندگی
تجربههای آغازین عشق یا رنج چگونه بر روابط بزرگسالیمان تأثیر میگذارند؟ کودکآزاری چه تأثیری بر زندگی بعدی قربانیان دارد؟ نفرت چهسان ریشه میگیرد و رشد مییابد؟ آدمیان چگونه به رهبران فرقهای یا خودکامگان سیاسی بدل میشوند؟ میلر از رهگذر ۶ داستان و ۲ جستار که بر رویهم مسیرهای زندگی را تشکیل میدهند به بررسی این پرسشها و پرسشهای دیگر میپردازد. روایتهای او نشان میدهند که ما با شناخت و فهم گذشتهٔ خود میتوانیم آیندهمان را تغییر دهیم، بهگونهای که قادریم خویشتن را از نفرین تکرار اشتباههای پدر و مادر خود برهانیم. میلر در کتاب مسیرهای زندگی نیز همچون دیگر کتابهایش کندوکاوی ژرف از اهمیت دوران کودکی به دست میدهد.
درباره آلیس میلر
آلیس میلر (Alice Miller; ۱۲ ژانویهٔ ۱۹۲۳ – ۱۴ آوریل ۲۰۱۰) یک روانشناس، روانکاو و فیلسوف سوئیسی با اصلیت لهستانی - یهودی بود که بهخاطر کتبش در زمینهٔ کودکآزاری والدین که به چند زبان مختلف ترجمه شده است، موردتوجه بوده است. همچنین میتوان از او بهعنوان یک روشنفکر عمومی نام برد.
کتاب «The Drama of the Gifted Child» او تا سال ۱۹۸۱ یک کتاب پرفروش انگلیسی جهانی بود. دیدگاههای او دربارهٔ عواقب ناشی از کودکآزاری بسیار تأثیرگذار بوده است.
خواندن کتاب مسیرهای زندگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای کسانی که مباحث روانشناسی فردی علاقه دارند مناسب است.
بخشی از کتاب مسیرهای زندگی
«کلودیا و دنیل دههی شصت در دانشگاه بارکلی همدوره و دلدادهی هم بودند. کلودیا در میان دانشجویان به این مشهور بود که «شنوندهی خوبی» است، اما او را کسی نیز میشناختند که از دیگران بسیار دوری میکند. در رابطهی فیزیکیشان، تجربهی دنیل از او خونگرمی و بخشندگی بود، اما نوعی بیاعتمادی عمیق، توداریِ ترسناک، نیز در او حس میکرد. به نظر میرسید کلودیا آرزومند صمیمیتی صافوساده و بیتکلف است، اما درعینحال اکراه داشت که خودش را رها کند. انگار در برابر چیزی از خودش محافظت میکرد، اما دنیل نمیدانست چه چیزی. یک روز کلودیا بیمقدمه و ناگهانی اعلام کرد که قصد ازدواج با مکس را دارد. مکس؟ ازنظر دنیل، هیچ دونفری پیدا نمیشدند که کمتر از کلودیا و مکس وجه مشترک داشته باشند.
بعدها خود دنیل نیز ازدواج کرد. ازدواجش رضایتبخش نبود، اما پس از طلاق با مونیکا آشنا شد، و با او توانست همان رابطهای را داشته باشد که همواره آرزومندش بود.
کلودیا و دنیل (که هر دو اکنون رواندرمانگرند) بهتازگی در کنفرانسی در سان دیهگو دوباره یکدیگر را دیدند. سیسال باهم تماسی نداشتند، ازهمینرو بعد از اینهمه مدت خوشحالیشان از دیدار هم دوچندان بود.
دنیل تغییر چندانی نکرده؛ اما کلودیا دیگر آن دانشجوی خجالتی دانشگاه بارکلی نیست و حالا زنی پخته و جااُفتاده شده است. رابطهی دوستانهی قدیمیشان هنوز سر جای خود است، و دیری نمیگذرد که شروع میکنند به تعریف اینکه روزگار چگونه بر آنها گذشته است.
دنیل میگوید: «میدانی، هیچوقت نتوانستم بفهمم که چطور از بین اینهمه آدم با مکس ازدواج کردی. هر بار که در طول این سیسال به تو فکر میکردم، به این نتیجه میرسیدم که عمداً انتخاب کردی با مردی زندگی کنی که دوستش نداشتی و کاملاً با تو فرق داشت، چون به این صورت آسیب نمیدیدی. وقتی در دانشگاه بودیم، هیچوقت دربارهی این چیزها حرف نمیزدیم، یادت هست؟ کاش دربارهی کودکیات برایم تعریف میکردی. هرچه نباشد، من مکس را هم میشناختم.»
حجم
۱۸۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۱۵ صفحه
حجم
۱۸۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۱۵ صفحه