دانلود و خرید کتاب حمیرا پروانه حیدری
تصویر جلد کتاب حمیرا

کتاب حمیرا

دسته‌بندی:
امتیاز:
۱.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب حمیرا

کتاب حمیرا به‌قلم پروانه حیدری را انتشارات حامیان منتشر کرده است. این کتاب روایتی است از فرازوفروهای نوجوانی دختری که با ورود به مقطع جدیدی از زندگی‌اش باید دست به اتخاذ تصمیماتی جدی بزند.

درباره کتاب حمیرا

دوران نوجوانی یکی از حساس‌ترین و البته شیرین‌ترین روزهای زندگی است. حد فاصل دنیای کودکی و نوجوانی، روزهایی که باید کم‌کم آمادهٔ تصمیمات بزرگ دوران بزرگسالی شد و برای روزهای آینده برنامه‌ریزی کرد. کتاب حمیرا به‌قلم پروانه حیدریان روایتی است از روزهای نوجوانی دختری است که با ورود به مقطع دبیرستان باید با چالش‌هایی جدی در زندگی روبه‌رو شود. چالش‌هایی که تلاش برای مواجه با آن‌ها از او نسخهٔ قوی‌تری می‌سازد.

خواندن کتاب حمیرا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به رمان‌های فارسی و داستان‌هایی با حس‌وحال نوجوانی از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.

بخشی از کتاب حمیرا

«درتمام مدتی که توجهم به ورقه‌ی امتحانم بود، اصلا متوجه سکوت و خاموشی سالن نبودم، ولی همین که آخرین سؤال را جواب دادم و سرم را از روی ورقه‌ام بلند کردم، متوجه سکوت سالن شدم. از هیچ‌کس صدایی درنمی‌آمد. فقط صدای جابجایی ورقه‌ها و گاهی پچ‌پچ مراقب‌ها به گوش می‌رسید. امروز آخرین روز امتحان است. بعد از آن تعطیلات تابستانی شروع می‌شود و تا سال جدید تحصیلی، روزهای زیادی باید طی کرد تا دوباره با دوستان دور هم جمع بشویم. وقتی آخرین سؤال را جواب دادم، نفس راحتی کشیدم و برای دومین بار تمام سؤال‌ها را مرور کردم تا مبادا سؤالی را از قلم انداخته باشم. بعد از اطمینان از درستی جواب‌ها و کامل بودن آن از جایم بلند شدم و به انتهای اسالن نگاهی انداختم. همه حواسشان به ورقه‌هاشان بود. نرم‌نرمک به طرف انتهای سالن راه افتادم. این کار من باعث شد تکانی در بچه‌ها به وجود بیاید و سرهایشان را از روی ورقه‌ها بالا آورده و مرا نگاه کنند. با لبخندی، نگاه آنها را جواب داده، به طرف خانم کریمی به راه افتادم. وقتی مرا مقابل خودش دید، لبخند دلنشینی تحویلم داد و گفت: طبق معمول اولین نفری هستی که ورقه‌ات را می‌دهی. درحالی که لبخندش را با لبخندی متقابل پاسخ می‌دادم. ورقه‌ام را به دستش دادم و از زحماتش تشکر کردم و از آنجایی که سکوت سالن را باید رعایت می‌کردم، خیلی آرام از او خداحافظی کردم و به طرف حیاط به راه افتادم. وقتی قدم به حیاط گذاشتم، هیچ جنبنده‌ای آنجا نبود. حیاط را سکوتی وهم‌انگیز دربرگرفته بود، ولی از ته دل، که طور خاصی سکوتش را دوست داشتم. مرا با خود به گذشته می‌برد و با نگاه کردن به هر گوشهٔ آن یاد خاطره‌ای دور میفتم. برای مرور خاطرات به اطراف نظر انداختم هر گوشه از حیاط چیزی را به یادم می‌آورد. شیر آبخوری با لبهٔ دور سیمانی همیشه با بچه‌ها روی لبهٔ آن می‌نشستیم و برای شوخی چند مشت آب به همدیگه می‌پاشیدیم و با این کار صدای بابای مدرسه در می‌آوردیم او هم با فریاد از ما می‌خواست دست از این کار برداریم می‌گفت بچه‌ها سرما می‌خورید.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۸۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۱۸ صفحه

حجم

۵۸۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۱۸ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان