دانلود و خرید کتاب پول قلک علی علی زاده اصل
تصویر جلد کتاب پول قلک

کتاب پول قلک

امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب پول قلک

کتاب پول قلک نوشتهٔ علی علی زاده اصل است. انتشارات سروشگان این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان معاصر و کوتاه و ایرانی برای نوجوانان نوشته شده است.

درباره کتاب پول قلک

کتاب پول قلک حاوی یک رمان معاصر و ایرانی برای نوجوانان است. عنوان فصل‌های این رمان کوتاه عبارت است از «حمام»، «گل نوروزی»، «گاو»، «تخم مرغ شکنی»،‌ «شال‌اندازی»، «دکتر»، «شکسته‌بند» و «پول». علی علی زاده اصل این مجموعه را به کودکان زحمتکش روستا تقدیم کرده است. این رمان روایتگر نوجوانی است که تلاش می‌کند پول‌هایش را جمع کند تا با آن کفش و شلوار نو بخرد، اما اتفاق‌هایی پیش می‌آید که این داستان را جذاب و خواندنی می‌کند. گفته شده است که در این داستان، توجه ویژه‌ای به فرهنگ بومی شده است و فرهنگ بومی این کتاب را غنی‌تر کرده است. داستان «پول قلک» زبان ساده‌ای دارد که خوانندگان به‌راحتی می‌توانند با آن ارتباط برقرار کنند. شخصیت اصلی داستان، نوجوانی به نام «داوود» است که با شرایط سخت زندگی دست‌وپنجه نرم می‌کند. نویسنده این شخصیت را به‌صورت طنز خلق کرده است و طنز داستان باعث شده است تا داستانْ گیرایی بیشتری هم داشته باشد.

خواندن کتاب پول قلک را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به همهٔ نوجوانان دوستدار رمان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب پول قلک

«بعد از ناهار، اسد بیرون رفت. داوود توی خانه استراحت می‌کرد. درد دستش کم شده بود. مادرش نمی‌گذاشت که او بیرون برود. یک روز به عید مانده بود و عادیله گردگیری می‌کرد. بالای نردبان رفت و دستمال را به تیر چوبی کشید.

- تیرها خیلی سیاه شدند. بخاری دود را از درزهایش توی خانه می‌دهد. چلهٔ زمستان هم نمی‌شود که بیرون تنور انداخت و نان پخت.

لاله دستمال را توی سطل چلاند و گفت: آب را سیاه کرد.

عادیله به آب نگاه کرد و دستمال را گرفت.

- تیرها خیلی سیاهند.

هاجر به اتاق گِل سفید می‌مالید. بوی خاک نمناک توی اتاق جولان می‌داد. داوود حوصله‌اش سر رفت و توی حیاط آمد. یاد قلّکش افتاد.

- ننه قلّکم را می‌دهی؟

مادرش نردبان را کنار طاقچه گذاشت و قلّک را برداشت. قلّک سبک بود. آن را تکان داد. صدایی نشنید. داوود با نگرانی گفت: بده من ببینم!

قلّکش را گرفت. از سوراخ، داخلش را نگاه کرد. قلّک خالی بود.

- کی قلّکم را خالی کرده؟!

عادیله نگاه کرد و چیزی نگفت. داوود گریه کرد.

- من ... من جمع می‌کردم ... گالش ... شلوار. کی پول من را برداشته؟ کی ...؟

هاجر پیش او آمد. سطل گِل را زمین گذاشت و کیسه را از دستش درآورد. روی صورتش، قطره‌های گِل سفید افتاده و خشک شده بود.

- کار من نیست.

لاله گفت: به خدا کار من هم نیست. به خدا من به قلّک دست نزدم.

عادیله چیزی نگفت و در فکر رفت. داوود با گریه گفت: می‌دانم، کار اسد نامرد است.

از اتاق بیرون رفت. جلوی آفتاب نشست. حرص و جوش می‌خورد و فحش می‌داد.

- بی‌شرف. گودوخ. فکر کرده، پولم را از حلقومش می‌کشم بیرون.

عصر، اسد به خانه آمد. داوود به او نزدیک شد و یقه‌اش را گرفت.

- چرا پول من را برداشتی؟

اسد به چشمان قرمز برادرش نگاه کرد و گفت: من! کار من نیست!»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۹۲ صفحه

حجم

۵۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۹۲ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان