دانلود و خرید کتاب غریب گور میلاد دارابی
تصویر جلد کتاب غریب گور

کتاب غریب گور

ویراستار:مونا محمدنژاد
امتیاز:
۴.۷از ۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب غریب گور

کتاب غریب گور نوشتۀ میلاد دارابی و حاصل ویراستاری مونا محمدنژاد است. انتشارات سیب سرخ این داستان کوتاه معاصر ایرانی را روانۀ بازار کرده است.

درباره کتاب غریب گور

کتاب غریب گور حاوی یک داستان کوتاه درمورد مهندسی است که به‌تازگی در کندن قبر به کارگران کمک می‌کند. او داستان‌های زندگی روزمرۀ خود و خانه‌اش را بیان می‌کند. می‌دانیم که داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب غریب گور را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به علاقه‌مندان به داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب غریب گور

«دارم یخ می‌زنم... یخ

دستهام را... نمی‌توانم دست‌ها پاهام را... نمی‌توانم. نمی‌توانم

تکانشان... تکانشان نمی‌توانم

این جا کجاست؟... کجاست این جا؟... من اینجا چه می‌کنم؟

لباسهام کو؟

دارم یخ می‌زنم...

لخت‌وعور ته گودالی افتاده‌ام پارچۀ سفید خیسی، پیچیده دور تنم. انگشت‌های پا را جمع می‌کنم کرخت شده‌اند. جان انگار دارد از نوک انگشتهام در می‌رود. ابر تیره‌ای آسمان بالای سرم را پوشانده. پهلوبه‌پهلو می‌شوم باید خودم را بیرون بکشم لایۀ نازکی از برف دورتادور روی دیوارۀ گودال نشسته. بلند می‌شوم می‌افتم. به‌زحمت می‌توانم بنشینم. سرم تیر می‌کشد

و درد راه می‌گیرد به گردنم.

چطور آمده‌ام اینجا؟

دست می‌گیرم به دیواره انگشتهام بی حس شده‌اند. دستم را مشت می‌کنم.

با تمام توان می‌ایستم سرم گیج می‌رود ملافه از روی تم سُر می‌خورد و می‌افتد جلوی پاهام سرما می‌خورد به پوست. تم تکیه می‌دهم به دیواره قدم به بالای گودال نمی‌رسد. دست می‌اندازم بالای دیواره و پا می‌گذارم توی فرورفتگی وسطش. دستهام فرومی‌روند توی سردی. برف زور می‌زنم که خودم را بالا بکشم. دست هام بی جانند، زانوهام خالی می‌کند. دوباره می‌افتم توی گودال. من این جا چه می‌کنم؟

آرنجم می‌سوزد زانوهام خراش برداشته و خون نشسته روی پوستم.

خیش... خیش... خیش...

صدایی از بیرون می‌پیچد توی گودال ملافه را بر می‌دارم و می‌پیچم دورشم. از خیسی‌اش چندشم می‌شود. می‌اندازمش کنار می‌ایستم. اختیارم را از دست می‌دهم با درد می‌شاشم زردی‌اش می‌نشیند روی لکه‌های سفید برف. بوی تند شاش با بخار گرمی می‌خورد توی دماغم. گرمایش تنم را مورمور می‌کند. چشم‌هایم روی‌هم می‌روند نباید بخوابم باید برگردم. هرطورشده باید بروم بیرون.

چرا هیچ‌چیزی یادم نمی‌آید؟ ملافه را بر می‌دارم و خون‌روی آرنج و زانوها را پاک می‌کنم روی ملافه با خطی خاکی‌رنگ دعاهایی نوشته شده ملافه؟ چطور نفهمیده‌ام که این پارچه کفن است؟ چطور نفهمیده‌ام که این گودال گور من است؟ حتماً مرده‌ام یا فکر کرده‌اند که مرده‌ام و آورده‌اند مرا تن لش مرا انداخته‌اند اینجا. اما مرده را که توی قبر خالی رها نمی‌کنند و بروند دنبال کارشان نه سنگی نه خاکی یک‌تکه پارچه بپیچند دورت و تو را بیندازند توی قبر؟

 کمک... کمک... صدای یخ‌زده‌ای ناخودآگاه از توی گلویم بیرون می‌زند. صدای خیش... خیش... قطع می‌شود دوباره صدا را از ته حلقم می‌دهم بیرون کمک... کمک... ک... و سرفه... سرفه... سرفه دارم خفه می‌شوم.»

Mohammad Bagheri
۱۴۰۲/۱۰/۰۸

داستان کار شده و سنگینی بود، محتوای داستان تاریک و دلگیر بود، اما در مجموع داستان خوبی بود.

حجم

۴۶۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۲۶ صفحه

حجم

۴۶۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۲۶ صفحه

قیمت:
۳۰,۲۴۰
تومان