کتاب در امتداد جاده
معرفی کتاب در امتداد جاده
کتاب در امتداد جاده نوشتۀ مجید اوریادی زنجانی است. خانه داستان چوک این کتاب مجموعه داستان را روانۀ بازار کرده است.
درباره کتاب در امتداد جاده
کتاب در امتداد جاده حاوی چند داستان با موضوعات مختلف است؛ داستانهایی در قالب خانواده و موضوعات و مسائل خانوادگی که در همۀ خانهها امکان دارد اتفاق بیفتد. میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب در امتداد جاده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران مجموعه داستان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب در امتداد جاده
«در امتداد جاده
تونل را پشت سر میگذارد میداند که دیگر تا سالها از آن جاده گذر نخواهد کرد. شاید هم این آخرین بار باشد همیشه برای دیدار خانوادۀ همسرش میرفتند پیچ جاده را که رد میکند آن پل قدیمی بر فراز جاده در دل کوه نمایان میشود؛ مثل، همیشه باشکوه پایش میرود روی ترمز و میکشد تـو شانۀ خاکی جاده ماشینی از کنارشان میگذرد و راننده بد و بیراهی نثارش میکند ماشین را خاموش می. کند از همان پشت فرمان به پل چشم میدوزد.
نگاه کن! چه پل باحالیه نیما!
آره واقعن خیرهکننده س راجع بهش شنیده بودم. خیلی دوست داشتم از نزدیک ببینمش
ببین، نیما! قطار دارد از روی آن رد میشه قشنگه نه؟
خیلی ولی فکر کنم حال و هوای ما قشنگیهاش را چندبرابر کرده. ایــن طور فکر نمیکنی؟
بعد در چشمان زن غرق شده بود.
تا کی میخوای زل بزنی به من؟ نگاه کن کامیون از کنار ما رد شد... هی نیما با تو ام کامیون رفت! زن چند بار دستش را جلو صورت او تکان میدهد. مرد پلکی میزند.
بهطرف زن سر بر میگرداند با ابروهایی درهمکشیده، میپرسد: کامیون؟... کدام کامیون؟... کامیون جهیزیه؟
زن با پوزخندی پاسخ میدهد: حالت خوبه؟ کجایی؟ آن که پنج سال پیش بود کامیون اثاثیه را میگم. در آینه ماشین نگاهی به خودش میاندازد سه چهارتار موی سفیدرنگ جلو سرش خودنمایی می. کنددستی به روی موهایش میکشد. دوباره نگاهی به پل میاندازد دست میبرد و بطری آب را از کناردستش بر میدارد. جرعهای مینوشد صدای زن او را از حال و هوایش بیرون میکشد.
نمی خوای حرکت کنی؟ خسته شدم بریم که زودتر برسیم دیگر.
وارد جاده می. شوند فصل تعطیلات است و جاده پر از مسافر. انگار همه چیز دستبهدست هم داده تا حال و هوای آن روز را برایش تداعی کند. همانطور که چشمش به جاده، است خم میشود و در داشبورد را باز میکند. کیف سی دی را در میآورد زن با لحنی اعتراضآمیز میگوید:
سی دی میخوای؟ بگو بهت بدم اگر تو از جانت سیر شدی، من نشدهام!» بعد دست دراز میکند و کیف را از دست مرد بیرون میکشد بدون این که به او نگاه کند، میپرسد: کدام را میخوای؟
مرد پاسخ میدهد: همانی که روش نوشته گلچین.
صدای موسیقی که در ماشین میپیچد مرد شیشه را تا ته پایین دهد. همراه با ضربآهنگ موسیقی انگشتانش روی فرمان به حرکت در میآیند و لبانش ترانه را زمزمه میکنند. نگاهی به سمت راست جاده میاندازد رودخانه در آن پایین پنج ششمتری پایینتر از سطح جاده در جریان است هم سو با آنها از کنار رود تا دامنۀ کوه شالیزار پهناور چشمانش را مینوازد ساقههای نازک و سبزرنگ شالی در موج باد به رقص درآمدهاند نیمنگاهی به زنش میاندازد. سرش را به پشتی صندلی تکیه داده و چشمانش را بسته است.»
حجم
۵۱۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۹۹ صفحه
حجم
۵۱۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۹۹ صفحه