کتاب همسفر روزمرگی ناتمام
معرفی کتاب همسفر روزمرگی ناتمام
کتاب همسفر روزمرگی ناتمام نوشتۀ فرشته رحیمنژاد در انتشارات سیب سرخ به چاپ رسیده است. این کتاب مجموعهای از داستان کوتاه فارسی است که شامل ۵ داستان میشود. هر داستان تجربهها و قصههای زندگی شخصیتهایش را روایت میکند. راز سربهمهر، شیرینی تلخ و نوشدارو عنوان تعدادی از داستانهای این مجموعه است.
درباره کتاب همسفر روزمرگی ناتمام
کتاب همسفر روزمرگی ناتمام مجموعهای از داستانهای کوتاه فارسی است. این مجموعه ۵ داستان را در بر میگیرد. این داستانها با زبانی ساده و روان، قصهها و تجربههای زندگی شخصیتهایش را روایت میکند. عنوان داستانهای مجموعۀ همسفر روزمرگی ناتمام عبارتاند از: راز سربهمهر، شیرینی تلخ، انگشتر رهایی، نوشدارو، راز گلمرغیها.
نویسنده، زمینۀ داستان راز سربهمهر را به یاد زادگاه پدر و خاطرات خودش در آستارا قرار داده و همچنین در داستان نوشدارو، به یاد زادگاه مادر و محل تولد خودش ، گرگان را بهعنوان زمینۀ داستان انتخاب کرده است.
خواندن کتاب همسفر روزمرگی ناتمام را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به دوستداران داستانهای کوتاه فارسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب همسفر روزمرگی ناتمام
«روز موعود فرارسیده بود و تقریبن همه مهمانها آمده بودند. بهقول دخترعمه، مهم این بود که همه سرهنگ، سرتیپها و فرماندهها حضور داشتند. فقط چندتا از افسرها و سربازها نتوانسته بودند خودشان را به مهمانی برسانند. منظور از سرهنگ، شرتیپها، بزرگترهای فامیل بودند و بقیه هم افسرها و سربازهای خانواده. بعد از فوت پدربزرگ و مادربزرگ، دخترها و پسرهای خانواده که همهشان ازدواج کرده بودند و برای خودشان عروس و داماد و نوه داشتند، قرار گذاشتند غیر از دیدوبازدیدهای معمول، سالی دوسهبار، یا هماهنگی قبلی دور هم جمع شوند و هر بار یکی از افراد فامیل، وظیفهی مهمانداری و پذیرایی را بهعهده بگیرد. چند سالی از آن زمان گذشته بود و بزرگترهای فامیل در فرصتی که بیشتر افراد خانواده بتوانند در مهمانی شرکت کنند، همه را دعوت کرده و آنها هم تمام تلاش را کرده بودند که برنامههایشان را طوری تنظیم کنند که در این دورهمی خانوداگی شرکت کنند. بعد از مهمانی، پدر و مادرها نوبت بچههایشان رسیده بود و آنها هم با جان و دل میزبانی را پذیرفته بودند. طی این مدت، دست مرگ چند نفری از افراد فامیل را با خود به دیار باقی کشانده بود و تعدادی هم به خارج از کشور کوچ کرده بودند ولی هر سال با ازدواج بچهها یا نوهها یا به دنیا آمدن نوزاد جدید، به تعداد مهمانها افزوده میشد و بنابراین برای یک دورهمی پرجمعیت نیاز به مکانی وسیع بود. خوشبختانه خانهها همه بزرگ بود و جادار...
...همه ساکت شده بودند، نمیفهمیدند دارد چه اتفاقی میافتد، انگار صحنهی تئاتر بود، تا حالا این طور همه درگیر موضوعی نشده بودند. حتی با اینکه بعضی مخالف ادامهی این روند بودند، توانایی مخالفت نداشتند. انگار افسون شده بودند، پشت پرده حرفهای عروس عمو را نمیفهمیدند و چشمها با هیجان به پسرعمو دوخته شده بود. هیچ یک به چنین پایانی نیندیشدیده بود. پسر با اینکه از اتفاقاتی که افتاده بود و پیامدهای بعدی آن کمی دلهره و ترس داشت، میدانست با سرپیچی از خواسته پدر و نشان دادن سرسختی و مقاومت در برابرش پیروز شده و میدانست برای همیشه خودش را از دست زورگوییهای او رها کرده است.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۹۳ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۹۳ صفحه