کتاب کتاب دزد
معرفی کتاب کتاب دزد
کتاب دزد نوشتهٔ مارکوس زوساک و ترجمهٔ ساحل حسینی است. این اثر توسط انتشارات آتیسا به چاپ رسیده است. این کتاب تخیلی دربارهٔ دختری است که برای در امان بودن در دنیای جنگ به کتابها پناه میبرد.
درباره کتاب دزد
کتاب دزد، داستانی تکان دهنده و متفاوت از جنگ است. این کتاب؛ داستانی متفاوت از جنگ را روایت میکند. یک دختر، که نوازنده است، سرقت کتاب، نازیهای زمان جنگ و دیگر شخصیتهای عجیب را روایت میکند.
ترسناک و هیجان انگیز است اما متفاوت از هر کتابی که با این ژانر خوانده شده. عنصر اصلی داستان جنگ است. جنگی که مثل تمام جنگها بنیان خانواده را از جا میکند و آوارگی را به سوقات میگذارد. لیزل دختری است که علیرغم سیاهیهای جنگ، به دنیای کتابها دل میبندد، دنیایی که فارغ از جهان جنگ و بیرون است و زیباییهای را به تصویر میکشد. این رمان در سال 2005 منتشر شد و توانست جوایز زیادی از قبیل جایزه ادبیات نسل جوان آلمان را از آن خود کرده است. همچنین در لسیت پرفروشترین ترین کتابهای نیویورک تایمز قرار گرفته است. در این رمان روابط دختری جوان با والدین، همسایگان و همچنین یک بوکسور نشان داده میشود.
باید به این نکته اشاره شود که کتاب دزد، رمانی درباره جنگ نیست، اما نویسنده، از جنگ به عنوان یک عنصر اصلی استفاده کرده و تمام محتوای داستان در زمان جنگ اتفاق میافتد.
مارکوس فرانک زوساک در 23 ژوئن 1975 در سیدنی استرالیا متولد شد. زوساک بیشتر به خاطر نگارش دو کتاب «کتاب دزد» و «نامه رسان»، دو رمان برای جوانان که در سطح بین المللی بسیار پرفروش بودند، شناخته میشود. وی در دانشگاه نیو ساوت ولز به مطالعه زبان انگلیسی و تاریخ پرداخت و با مدرک لیسانس هنر از آن جا فارغ التحصیل شد.
خواندن کتاب دزد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب راه به تمام افراد پیشنهاد میکنیم. و همچنین افرادی که دغدغه رهایی از جنگ را دارند و به دنبال خواندن ژانری متفاوت هستند، علیالخصوص نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دزد
دو نگهبان قطار و یک جفت گورکن.
وقتی پایین آمد، یکی از آنها به او شلیک کرد.
اما یگری کاری را کرد؛ زیرا به او چیزی گفته نشده بود.
پرسش این است که اگر دیگری خیلی بیشتر از یکی باشد، چه؟
اشتباهات، اشتباهات، این تنها چیزی است که گاهی قادر به انجامش هستم.
به مدت دو روز دنبال کارم رفتم. مثل همیشه به کره زمین سفر کردم و روحها را به حمل کننده ابدی سپردم. دیدم آنها بهطور یکنواخت راه میافتادند. بارها به خودم هشدار دادم که باید از دفن برادر لیزل ممینگر فاصله بگیرم. به نصیحت خودم گوش ندادم. از کیلومترها دورتر وقتی نزدیک میشدم، میتوانستم گروهی از انسانها را ببینم که یخزده میان زمینهای بایر برف ایستادهاند. گورستان مانندیک دوست بهمن خوشامد میگفت و بهزودی با آنها بودم.
سرم را خم کردم. در سمت چپ لیزل ایستادم، گورکنها دستهای خود را به هم میساییدند و درباره برف و شرایط حفاری ناله میکردند.
«کندن اون همه یخ سخته!»
یکی از آنها چهارده سال بیشتر نداشت و شاگرد بود. وقتی چندقدمی از آنجا دور شد، کتاب سیاهی را از جیب ُکتش بیرون میآورد که معصومانه از دستش افتاد.
چند دقیقۀ بعد مادر لیزل با کشیش همراه شد و از او برای اجرای مراسم تشکر کرد. اما دختر باقی ماند.
زانوهایش به زمین افتاد. لحظهای فرا رسیده بود.
حجم
۶٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
حجم
۶٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه