کتاب سپید دندان
معرفی کتاب سپید دندان
کتاب سپید دندان نوشتهٔ جک لندن و ترجمهٔ پورشا اولاد است. انتشارات آناناس این رمان آمریکایی را منتشر کرده است.
درباره کتاب سپید دندان
کتاب سپید دندان (White Fang) حاوی یک رمان آمریکایی است که داستان آن در جریان تب طلای کلوندایک رخ میدهد. جک لندن زندگی سگی را که خونِ گرگی دارد، دنبال میکند. او در این رمان به مسائل اخلاقی، تقابل وحشیگری و تمدن انسانی میپردازد. این رمان مکمل دیگر رمان مشهور جک لندن به نام «آوای وحش» است. نویسنده در این رمان، انسانها و سایر موجودات را قربانیان وراثت و محیطزیست اطراف خود معرفی میکند. زمینهٔ محیطزیست در این کتاب جایی است که جک لندن چشمانداز را بهروشنی توصیف و بهروشی استادانه خرابکاریهای شیطانی را با عوامل طبیعتگرایی ترکیب میکند. داستان این کتاب با رویکرد جبرگرایی بیولوژیکی و اجتماعی به رشتهٔ تحریر درآمده و نویسنده معتقد است با اینکه شخصیت منفی داستان (یعنی «بیوتی اسمیت») هیولایی بیش نیست، باید اتفاقاتی را که سبب شده رفتارها و خصوصیتهای بد در او نهادینه شود، سرزنش کرد و تمام تقصیر را به گردن او نینداخت. شخصیت سپیددندان در این رمان، از همان ابتدا یکی از قدرتمندترین تولهگرگها است که قادر است در شرایط سخت قحطی به زندگی ادامه دهد. قدرت و هوش او باعث شده تا به ترسناکترین سگ اردوگاه سرخپوستان تبدیل شود. یکی از مهمترین عناصر کتاب، توانایی سپیددندان در تطبیقدادن خود با تمام شرایط و در نتیجه زندهماندن او است.
خواندن کتاب سپید دندان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره جک لندن
«جک گریفیث لندن» معروف به جک لندن (۱۹۱۶ - ۱۸۷۶)، نویسنده، روزنامهنگار و فعال اجتماعی آمریکایی و از پیشگامان موفق ژانر علمی - تخیلی است. جک لندن در سانفرانسیسکو و در خانوادهای از طبقهٔ تهیدست و کارگر به دنیا آمد و سالهای نوجوانی را به کار در مشاغل گوناگون و سخت مانند شکار شیر دریایی در دریای ژاپن و... سپری کرد و دیرتر از همسالانش دورهٔ دبیرستان را به پایان رساند. پس از سالهای آغازین نوجوانی به دانشگاه برکلی رفت، اما نتوانست هزینهٔ تحصیل را بپردازد. در ۲۱سالگی بههمراه شوهرخواهرش در دوران جستوجوی فراگیر طلا در آمریکا، راهی سفر پرماجرای دیگری شد. این سفر موجب بیماری و آسیب بدنی او شد، اما زمینهساز نخستین آثار داستانیاش شد که در همهٔ آنها تجربهٔ دوران جستوجوی طلا در طبیعت وحشی و سخت ایالتهای شمالی آمریکا را میتوان دید. پس از بازگشت از سفر جستوجوی طلا، به سوسیالیسم روی آورد. در بازگشت به کالیفرنیا، تصمیم گرفت بهجای کار فیزیکی به نویسندگی روی آورد و بهقول خودش «مغزش را بفروشد.»، اما داستانهای نخست او موفقیتی نداشت و ممکن بود پایانی بر زندگی ادبی او باشد. هنگامی که داستان «هزاران مرگ» را به قیمت ۴۰ دلار فروخت، نخستین درآمد جدیاش از داستاننویسی را به دست آورد. آغاز دوران نویسندگی حرفهای جک لندن، همراه بود با بهبود فناوریهای چاپ و کاهش هزینههای چاپ و تکثیر؛ در نتیجه شمارگان مجلههای عامهپسند و تقاضا برای داستانهای کوتاه افزایش پیدا کرد. لندن از این فرصت استفاده کرد و توانست از فروش داستانهای کوتاه و حق نشر کتابهایش، درآمد خوبی به دست آورد. او در طول جنگ میان روسیه و ژاپن، بهعنوان خبرنگار به محل جنگ اعزام و چند بار توسط نیروهای ژاپنی دستگیر شد؛ همچنین فعالیتهای اجتماعی و زیستمحیطی گوناگونی داشت؛ از جمله مبارزه با تربیت بیرحمانهٔ حیوانات برای استفاده در سیرکها. جک لندن در سالهای عمر با بیماریهای گوناگونی دستبهگریبان بود و سرانجام در سال ۱۹۱۶ درگذشت. برخی فکر میکنند او خودکشی کرده است. بر مزار او سنگی خزهگرفته جای دارد که یادآور دوران همنشینی با طبیعت وحشی و آثار برجستهٔ او مانند «سپیددندان» و «آوای وحش» است.
بخشی از کتاب سپید دندان
«عدهای سفیدپوست در یوکن بودند که نامشان خمیرترش بود؛ زیرا نانهایی که میپختند، ترش بودند. اینها از سفیدپوستان کشتی بخار متنفر بودند. شاید به همین دلیل نان ترش میپختند و از بلاهایی، که سپید دندان بر سر تازهواردان میآورد، لذت میبردند و هر بار که درگیری میشد، میآمدند و شروع به فریاد و خنده میکردند. میان این سفیدپوستان مرد بدقیافهای بود که هر بار درگیری میشد، نمیتوانست شادی خود را پنهان کند، فوری به میدان میآمد و از اینکه برخی نبردها خیلی سریع پایان مییافتند، ناراحت میشد. ساکنان قلعه اسم این مرد زشت را بیوتی به معنای زیبا گذاشته بودند و گاهی هم به او بیوتی سیس میگفتند. او مردی لاغر با سری لاغرتر و کچل و چانهای دراز بود. انگار تنها سخاوت طبیعت به او چانهٔ درازش بود و چشمانی درشت و ناموزون داشت. طوری که انگار سرش بر تنش سنگینی میکرد. این ترکیبات چهرهای بسیار وحشتناک بههمراه بدنی بسیار ضعیف و آسیبپذیر برای او ساخته بودند. در تکمیل چهرهٔ او باید به دندانهای زرد و بزرگش، که مانند سگها بود، اشاره کرد. این زردی در چشمانش نیز وجود داشت و در کل این مرد نماد کثافت و زشتی بود.
بیوتی برای مردان قلعه غذا درست میکرد، ظرفها را میشست و کارهای سنگینی انجام میداد؛ اما هیچکس به دیدهٔ حقارت به او نگاه نمیکرد؛ زیرا او را انسان میدانستند؛ هرچند بهخاطر جنون لحظهایاش از او میترسیدند؛ زیرا ممکن بود دیوانه شود و یکی را از پشت با چاقو بکشد یا در قهوهٔ کسی زهر بریزد؛ اما او بهترین آشپز قلعه بود.
تنها آرزوی بیوتی داشتن سپید دندان بود و همیشه سعی میکرد تا به او نزدیک شود؛ اما سپید دندان به او غرش میکرد و از او میگریخت؛ زیرا اصلاً از این مرد خوشش نمیآمد و بوی تعفنش سپید دندان را بسیار میآزرد و با خودش میگفت که حتماً در سرشت این مرد خمیری ترش بهکاررفته است.»
حجم
۱۰۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۱ صفحه
حجم
۱۰۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۱ صفحه