دانلود و خرید کتاب قاتلین شبانگاه مهسا صفری
تصویر جلد کتاب قاتلین شبانگاه

کتاب قاتلین شبانگاه

نویسنده:مهسا صفری
ویراستار:آزاد تیموری
امتیاز:
۴.۰از ۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب قاتلین شبانگاه

کتاب قاتلین شبانگاه نوشتهٔ مهسا صفری و ویراستهٔ آزاد تیموری است. انتشارات طلایه این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان ترسناک و معمایی برای نوجوانان نوشته شده است.

درباره کتاب قاتلین شبانگاه

کتاب قاتلین شبانگاه که ادامهٔ رمان «از نفرین به جا مانده‌ایم» است، در ژانر ترسناک و برای نوجوانان نوشته شده است. این رمان حاوی داستان رازآلود دختری است که برای گذراندن تعطیلات تابستانی به همراه خانواده‌اش به روستای اجدادیشان در کرمانشاه می‌رود. در روستا او به دفتر خاطراتی برمی‌خورد که مطالعهٔ آن، سرنوشتش را زیرورو می‌کند. در یک شب مرموز و تاریک و ساکت، دخترکْ تنها و نفس‌نفس‌زنان در جست‌وجوی پناهگاه، از جادهٔ شیب‌دار روستا پایین می‌دود؛ البته او تنها نبود؛ سایه‌ای شوم در تعقیبش می‌دوید و هر لحظه ترس و وحشت را در وجودش بیشتر می‌کرد. دخترک آن‌قدر دوید تا در میان انبوه تاریک درختان، کلبه‌ای در مقابلش ظاهر شد. به درون کلبه پناه برد، اما بی‌فایده بود. سایهٔ سیاه مثل تقدیری جدانشدنی داخل شد و دخترک فرو پاشید. راز آن دفتر خاطرات چیست؟ کتاب قاتلین شبانگاه را جلد دوم رمان «از نفرین به جا مانده‌ایم» به قلم مهسا صفری دانسته‌اند.

خواندن کتاب قاتلین شبانگاه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به نوجوانانی که مایلند داستان ترسناک بخوانند، پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب قاتلین شبانگاه

«وقتی به خانهٔ مه‌گل رسیدیم، صدای پارس سگ توجه‌ام را جلب کرد. او و مادر جوانش بیرون خانه نشسته بودند و با دیدن ما، لبخندی بر لب نشاندند. مادرش، زن خیلی خوبی بود. برادرش خرج زندگی او را می‌داد؛ چون متأسفانه همسرش، آقا ابراهیم، چند سال پیش از دنیا رفت و این زن غیور، به تنهایی بزرگ کردن مه‌گل را بر عهده گرفت. مادربزرگ گه‌گاهی برایش غذا می‌برد و او با اشتیاق، از دست‌پخت او تعریف می‌کرد! لباس کردی سبزرنگی بر تن داشت و شالی مشکی که گردی صورتش را سفیدتر نشان می‌داد. هیکل متناسبی داشت، با چشم‌هایی که به دو گوی آبی درخشان می‌مانست! به استقبالمان آمد و از ما خواست که داخل برویم، اما شیما گفت:

- ممنونم، تا اون پایین می‌ریم تا قدم بزنیم؛ بعداً میایم دنبال طاهره.

دست طاهره را گرفت و با خنده گفت:

- خودم برش می‌گردونم. شماها برید به کارهاتون برسید و از جوونی‌تون لذت ببرین.

خنده‌ای کرد که تلخ بود. چقدر غمگین بود که زن جوان و رعنایی مانند او، مجبور بود سختی‌های زندگی را یک تنه به دوش بکشد! پس از خداحافظی، هر دو مسیرمان را در پیش گرفتیم.

هنوز فکرم حوالی او بود و جوانی‌اش! اگر سختی روزگار امانش می‌داد، تار موهای جلوی پیشانی‌اش در سن سی یا شاید سی و چند سالگی، سفید نمی‌شدند.

- خرده شیشه‌ها بدجور دستم رو بریدن.

دستی به زخمش کشید و ادامه داد:

- بازم تضمینی نیست که شب‌ها اونا نمی‌تونن به ما آسیبی برسونن. ممکنه این یکی شانسی باشه! اون‌جوری که اون داشت خفه‌ام می‌کرد، اگه تاثیری نداشت که الان گلوم این‌قدر به خس‌خس نیفتاده بود.

دلم ریخت. اگر این‌طور باشد، پس اوضاع خیلی خطرناک بود. به زنی که قابلمهٔ ماست را روی سرش گذاشته و از کنارمان رد می‌شد، سلام کردم و چرخیدم سمت شیما.

- آره. باید خیلی حواسمون رو جمع کنیم.»

کاربر1391
۱۴۰۳/۰۱/۰۷

کتاب بسیار خوبی بود ، به کسانی که داستان ترسناک دوست دارند توصیه می شود که حتما بخوانند.

sh
۱۴۰۲/۱۱/۰۴

رمان قشنگیه. خیلی دوستش داشتم. واقعا مهیج و جالب بود.

بهار
۱۴۰۳/۰۴/۲۷

عالیییی داستان راجب چندتا تینیجره

آزاده
۱۴۰۳/۰۳/۰۴

برای رده سنی نوجوان مناسبه

تنهای خسته
۱۴۰۳/۰۲/۱۹

کتاب عالی است و خیلی وحشتناک است

کاربر ۵۳۲۱۵۸۰
۱۴۰۳/۰۸/۰۳

یکی از بدترین کتاب های عمرم

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۴۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۹۸ صفحه

حجم

۱۴۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۹۸ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان