دانلود و خرید کتاب کدام یکی منم؟ سیما سلیمی
تصویر جلد کتاب کدام یکی منم؟

کتاب کدام یکی منم؟

نویسنده:سیما سلیمی
انتشارات:انتشارات ترعه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کدام یکی منم؟

 کتاب کدام یکی منم؟ نوشتۀ سیما سلیمی است. این کتاب را انتشارات ترعه منتشر کرده است.

 درباره کتاب کدام یکی منم؟

 کتاب کدام یکی منم؟ داستان پسری است که درمورد وقایع روزانه و خانوادگی‌اش صحبت می‌کند. این کتاب بخش‌هایی کوتاه و متنی ساده و روان دارد.

 خواندن کتاب کدام یکی منم؟ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به داستان‌های ایرانی می‌توانند از مخاطبان این کتاب باشند.

 بخشی از کتاب کدام یکی منم؟

 «چند روزی‌ست که مامان توی رختخواب افتاده. دکتر گفته بیماری دست‌وپا و دهان گرفته. گفته این بیماری بچه‌هاست و کمی عجیب که کسی به این سن مبتلایش شود. برای قاسم که تعریف کردم، خندید و گفت مرض گاوهاست.

 غیظش کردم. مرضی که قاسم می‌گوید تب برفکی یا سم و دهان است.

 دستم را روی هشتی دنده‌ها و معده‌ام فشار می‌دهم. هر چه فشار بیشتر باشد، درد کمتر می‌شود. دریچهٔ زپرتی دوباره از دیروز شل شده و نمی‌تواند جلوی برگشتن غذا را بگیرد. قاسم گفته به‌خاطر این است که روی‌هم، روی‌هم می‌خورم. این را هم چرت گفته. دلیلش ربطی به پرخوری و این حرف‌ها ندارد. لج من را که می‌خواهد بیرون بکشد، می‌گردد و هرچه مزخرف است سر هم می‌کند. پاهایم را به دیوار می‌زنم و خودم را بالا می‌کشم. وقت‌هایی که از خواب بیدار می‌شوم و پرده‌ها کشیده نشده‌اند، حس می‌کنم وسط میدان اصلی شهر خوابیده‌ام. سرم را روی زانوهایم می‌گذارم و به قاسم نگاه می‌کنم که توی حیاط روی رد پاگنده‌ها جست‌وخیز می‌کند. رد پاها در دو جهت توی باغچه کاشته شده‌اند. رفت‌وبرگشت. موزاییک‌های بتنی، وسط علف‌های زرد باغچه، شکل رد پای هیولا.

 گاهی تصور می‌کنم پاگنده‌ها نیمه‌های شب توی باغچه ول می‌گردند. دو، چهار، شش... دوازده جفت از درخت سیب به‌طرف دیوار در مسیر رفت و چند رد دیگر در جهت عکس و به سمت در خروجی.

 قاسم دست‌هایش را بالا می‌برد و کله‌معلق می‌زند. می‌دانم که صبح زود از خانه بیرون رفته و از وقتی برگشته توی حیاط و روی ردها پشتک و وارو زده. به پوست‌کلفت و زمختش غبطه می‌خورم. این همه غلت‌وواغلت روی سطح زبر و سیمانی بتن‌ها، آخ هم نمی‌گوید.

 ابرها آسمان را کیپ و بدون درز فرش کرده‌اند؛ ولی یک قطره هم پایین نمی‌اندازند. کاش دست‌کم باران بگیرد تا... از فکر خودم پشیمان می‌شوم. این آسمانی که من می‌بینم، حالا حالاها باز نمی‌شود. باران فقط توی مسیر خاکی و ناهموار کوچه گل و شلی درست می‌کند که بیاوببین. بهترش این است که باد ابرها را بغل بزند، ببرد جای دیگری.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۱۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۵۴ صفحه

حجم

۱۱۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۵۴ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان