کتاب اینجا در برلین
معرفی کتاب اینجا در برلین
کتاب اینجا در برلین نوشتهٔ کریستینا گارسیا و ترجمهٔ الهام ربیعی است و انتشارات فرمهر آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب اینجا در برلین
«آزاردیدن از خاطرات یک چیز است و به خاطر آوردن آنها با صدای بلند یک چیز دیگر. عزیزم، شاید بهتر باشد که تاریخ را همان طور که هست، یک گوشه رها کنیم. یادآوری زیاد خاطرات ثبات شخص را برهم میزند و حال و چیزهای کمی را که از آینده باقی مانده حریصانه میبلعد.»
همهٔ ما به نوعی روایتگر تاریخ هستیم و در هر دورهٔ زمانی بیان خاطرات فردی از یک رویداد، به نویسندگان و تاریخدانان کمک کرده تا آثارشان را خلق کنند. کریستینا گارسیا، نویسنده کوباییتبار آمریکایی، در کتاب اینجا در برلین برای شنیدن روایت اشخاصی که جنگ جهانی در کتاب دوم را لمس کردهاند به برلین سفر کرده و خاطرات آنها را شنیده و نوشته است. گارسیا که تجربهٔ حرفهٔ خبرنگاری را نیز دارد، با استفاده از شخصیتی بینام که در کتاب با اسم «مهمان» آن را میشناسیم با افراد روایت اینجا در برلین مصاحبه و خاطراتشان را داستانگونه بیان میکند. افرادی است که یا جنگ را به چشم دیدهاند یا بعد از جنگ متولد شده و از تبعات آن بیبهره نماندهاند.
این کتاب که آخرین اثر نویسنده است به چهارده زبان ترجمه و با استقبال مخاطبان و منتقدان مواجه شد. اینجا در برلین جزو ده اثر برتر سال ۲۰۱۷، کتاب تقدیرشدهٔ انجمن کتابخانهٔ آمریکا (ALA) در سال ۲۰۱۸، کتاب منتخب سردبیر نیویورک تایمز، کاندید دریافت مدال اندروکارنگی بوده است.
خواندن کتاب اینجا در برلین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای خارجی با پسزمینهٔ رویدادهای واقعی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب اینجا در برلین
«در پایان جنگ جهانی دوم، نودویک حیوان از ۳۷۵۱ حیوان باغوحش برلین زنده مانده بودند، که شامل دو شیر، یک فیل نر آسیایی، یک گروه کفتار، یک کرگدن نر، ده بابون مقدس و یک لکلک سیاه نادر میشد.
پدرم ـ کلاوس باور ــ قبل از اینکه به جنگ احضار شود، آخرین نگهبان باغوحش بود. این بعد از بمباران شدیدی بود که تمساحها و لاکپشتهای باقیمانده را زندهزنده در آکواریوم پخت و یوزپلنگی هم از وسط شعلهها فرار کرد که بعد توسط زن خانهدار وحشتزدهای در لوتزوپلاتز با گلوله کشته شد. آدمهای نان به نرخ روز خور از این خرابیها به نفع خودشان استفاده کردند و از استیک دم تمساح و سوسیس گوشت ذغالی خرس، سهم خودشان را برداشتند. اما موشهای صحرایی برلین موفقیت بیشتری نسبت به بقیه داشتند.
مهمان مهربان، از همراهیات در این غروب خیلی سپاسگزارم. من حتی روزهای بارانی از قدمزدن در تییرگارتن لذت میبرم. یکبار دقیقاً در همین نقطه پیرمردی را دیدم که قصد داشت با عصایش اردکی را بکشد. درست بعد از جنگ بود و کنارش روی مخزن سوختهای، پوستر تبلیغاتی کلاسهای رقص دیده میشد. دورهٔ عجیبی بود. تمام چیزهایی را که در کتابها خوانده بودم، به چشم میدیدم.
باغوحش نزدیک اینجاست، گوشهٔ جنوب غربی پارک. ماهی یکبار یا بیشتر ـ بدون اینکه کسی بابت تهیهٔ بلیت بازخواستم کند ــ به خودم اجازه میدهم که محل نگهداری پرندگان استوایی و خرسهای قطبی تنها را بازدید کنم. شاید چند سال قبل دربارهٔ بهدنیاآمدن توله شیری در اینجا شنیده باشید. میلیونها نفر برای دیدن کنات کوچولو به باغوحش هجوم آوردند. متأسفانه حیوان بیچاره بعد از پنج سال ناگهان مریض شد و مرد.»
حجم
۱۷۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۸۳ صفحه
حجم
۱۷۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۸۳ صفحه