دانلود و خرید کتاب حادثه تلخ لارا بهرامی
تصویر جلد کتاب حادثه تلخ

کتاب حادثه تلخ

نویسنده:لارا بهرامی
ویراستار:سامان محمدی
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب حادثه تلخ

کتاب حادثه تلخ نوشتۀ لارا بهرامی و ویراستاری سامان محمدی است. این کتاب را انتشارات هورین منتشر کرده است.

درباره کتاب حادثه تلخ

در این کتاب حادثۀ تلخی اتفاق می‌افتد که دختری کوچک شاهد آن بوده است. این دخترک که برای تعطیلات آخر هفته، به همراه خانواده نزد مادربزرگ و پدربزرگش به روستا می‌رود.

موضوعی که نویسنده بسیار در این کتاب به آن اشاره کرده شکرگزاری بوده، نویسنده سعی داشته به خردسالان بیاموزد که در قبال نعمت‌های خدا باید همواره سپاس‌گزار باشند.

خواندن کتاب حادثه تلخ را به چه کسانی پیشنهاد می‌‌کنیم

این کتاب برای کودکان شش تا نه‌ساله، کتابی هیجان‌انگیز و آموزنده است. به‌تمامی والدین پیشنهاد می‌کنیم این داستان خواندنی را تهیه کرده و آن را به همراه کودکان خود مطالعه کنند. معلمان و آموزگاران مقطع دبستان نیز می‌توانند در اوقات فراغت، این اثر را با همراهی و مشارکت دانش‌آموزان بخوانند.

بخشی از کتاب حادثه تلخ

«تعطیلات آخر هفته بود که تصمیم گرفتیم به روستا برگردیم؛ یک روستای زیبا و دلنشین که پر از گل‌های خوش‌بو و رنگارنگ است. زیبایی‌های زیاد دیگری هم وجود داشت که وقتی به‌دقت به اطراف نگاه می‌کردیم شگفتی‌های خدا را می‌یافتیم که به‌راستی طبیعت قشنگی به روستا بخشیده بود. با دیدن این همه زیبایی قدرت پروردگار متعال را بهتر درک می‌کردیم و به این واسطه ایمانمان به خداوند بیشتر می‌شد که چه زیبا طبیعت را نقاشی کرده است.

مثل همیشه کوچه‌ها پر از کودکانی بود که باروحیة شاد مشغول بازی بودند. در روستا بچه‌های مهربانی بودند که با من بازی می‌کردند.

یکی از روزها که با پسردایی و بقیۀ بچه‌ها مشغول بازی بودیم زن‌دایی‌ام آمد و گفت: بیا؛ چون به خانه پدربزرگ می‌رویم و دست پسردایی‌ام را گرفت و رفتند.

من و دوستانم همچنان مشغول بازی بودیم و خیلی به ما خوش می‌گذشت تا اینکه کم‌کم هوا تاریک شد و از همدیگر خداحافظی کردیم.

مادربزرگ برای شام یک غذای خوشمزه درست کرده بود که من خیلی دوست داشتم همه با خوشحالی دور هم غذا خوردیم. مردم روستا روزانه به‌خاطر کارهای کشاورزی و دامداری خسته می‌شوند و به همین خاطر شب‌ها زود می‌خوابند تا صبح‌ها زود بیدار شوند. من از اینکه در روستا بودم خیلی خوشحال بودم و روزها و شب‌های خوبی را سپری می‌کردم.

یکی از شب‌ها همه خسته بودند و خیلی زود خوابیدیم. ناگهان کسی با صدای بلندی فریاد زد آتش.

همه از خوب بلند شدیم و مردهای خانه بیرون رفتند تا خبری بگیرند. فکر کردیم که خانة پدر زن‌دایی‌ام آتش گرفته است. من هم خیلی ناراحت شدم و گریه کردم؛ چون پسردایی‌ام فقط پنج سال داشت و قدرت این را نداشت از خودش محافظت کند.

همۀ ما با نهایت سرعت به سمت خانه‌شان به راه افتادیم. وقتی به آنجا رسیدیم صحنه‌ای دلخراشی بود که کاش هرگز آن را نمی‌دیدم. ماشین آنها آتش‌گرفته بود و شعله‌های آتش بی‌پروا زبانه می‌کشید و آتش همه‌جا را فراگرفته بود.

یکی درحالی‌که آتش‌گرفته بود از پشت‌بام پایین افتاد. آن هم خواهر زن‌دایی‌ام بود.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۸ صفحه

حجم

۱٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۸ صفحه

قیمت:
۲۱,۰۰۰
تومان