کتاب بدون نفس، نفس بکش
معرفی کتاب بدون نفس، نفس بکش
کتاب بدون نفس، نفس بکش نوشتهٔ عذرا کاشی زاده است و انتشارات متخصصان آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب بدون نفس، نفس بکش
رمان یکی از راههای انتقال احساسات است. نویسنده برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و داستان و رمان همین زبان است. با داستان از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله میگیرید و گمشده وجودتان را پیدا میکنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که سالها نویسندگان در داستانشان بازگو کردهاند.
داستان معاصر در بند چیزی نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. نویسنده در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور میکند و کمک میکند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینهای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.
خواندن کتاب بدون نفس، نفس بکش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بدون نفس، نفس بکش
«یادمه وقتی هنوز به سن تکلیف نرسیده بودم، بهتر بگم از کودکی موقعی که فقط چهار سالم بود، روسری سرم میکردم. البته که به انتخاب من نبود، برای این بود که دهن بقیه بسته بمونه.
من اصلاً نمیدونستم چرا باید حجاب داشته باشم. یه وقتهایی لجم میگرفت و روسری رو از سرم میکشیدم که طبیعتاً با اخم و چشمغرههای مردم روبهرو میشدم، این معضل بارها تکرار میشد. اینکه اگر روزی بدون روسری تو خیابون با مادرم قدم میزدم، کسی متوجه من میشد، با تعصب به مادرم تذکر میداد که: (خانم حجاب دخترت کو؟) یادمه اونموقعها از این رفتارها متعجب میشدم و با قدوبالای کوچیک و چشمای درشتی که داشتم، مات و مبهوت زل میزدم بهشون! مادرم رو میدیدم خجالتزده مثل همیشه سرش رو به نشونهی تأیید تکون میداد و دستمو میگرفت و سریع از اونجا دور میشدیم.
بعد روسری رو هولهولکی از کیفش درمیاورد تا طبق معمول سرم کنه. منم که تا میفهمیدم قضیه از چی قراره، باز لجاجتم گل میکرد و پامو محکم میکوبیدم به زمین و هوار میکشیدم نمیخوااام! روسری نمیخوااام! یه روز که حسابی قاطی کرده بودم، برگشتم به مادرم بیادبی کردم. راستش با اینکه چندسالی از اون روز میگذره، عذابوجدانش هنوز باهامه، ولی من به مادرم حق میدم. بله حق میدم.
چون تو اون موقعیت اجتماعی و طرز تفکر اشتباه و تندروی بعضی آدما حجابی که مادرم تو چهارسالگی سرم میکرد تا از نگاههای تعصبی یهسری در امان بمونه، کاملاً طبیعی بود.
جالبه که هرچی جلوتر رفتیم و سالها گذشت، اعتقادات و تفکرات یه عده هم عجق وجقکی و فضاییتر شد، درواقع از اونور بوم افتاد! مثلاً اگر نمازخون باشی، عجیبه! اگر محجبه باشی، عجیبه! اگر روزه میگیری، عجیبه! خلاصه اگه آدم مقید به احکام و دستورات خدا باشی؛ یعنی آدم عجیبوغریبی هستی.
ولی اگر خلاف اینهایی که گفتم، عمل کنی، کاملاً عادیه و تو یه آدم نرمال به حساب میای! جلالخالق!
نه به اون تندرویهای سالهای پیش، نه به وضع تفکر و دینگریزی این روزهای مردم! البته تقصیرکار اصلی همونیه که از ریشه باطله و به خون مردم ما تشنه! میدونین دشمن همیشه درحال تلاش برای ضربهزدن به اسلامه و البته تونسته تاحدودی روی اعتقادات مردم تأثیر بذاره.
مشکل اینجاست که ما حواسمون پرته و انگار هنوز خوابیم یا شایدم خودمونو به خواب زدیم! شناخت اهداف دشمن مسئلهی خیلی مهمیه، اون میدونه باید کجا رو نشونه بگیره. اصلاً اعتقادات ما رو بهتر از خودمون که باید بشناسیم، میشناسه و یقیناً برای ازبینبردن تکتک مسائل دینمون نقشه کشیده. اون میدونه یک جامعه اسلامی زمانی فاتحش خوندهست که اساس و ریشهاش یعنی زنان را در تجملات خیالی و حرام غرق کنه. زن هم که اگر در توهمات حرام غرق بشه، باید با اعتقادات اون سرزمین خداحافظی کرد. اون چیزی که دشمن داره براش لهله میزنه و هزینههای زیادی بابتش پرداخت کرده، تشکیل یه ملت بیمادر و یه سرزمین بیحیاست! برام سخته باورش، اما تازمانیکه با حقیقت روبهرو نشیم، نمیتونیم دست بجنبونیم. ما باید دشمن رو بشناسیم و اجازه ندیم ستارهی ملعون (اسرائیل) به خواستههای هرزگی و شیطانیش برسه و انسانها رو بهخصوص مسلمانان جهان رو به بردگی خودش در بیاره! حالا چرا تأکید من بر مسلمانان جهانه؟ چون دشمن دقیقاً نسبت به اسلام و خدا نفرت و کینهای از جنس قابیل داره، یعنی حسادت!»
حجم
۲۹۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه
حجم
۲۹۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه
نظرات کاربران
این کتابو من خوندم واقعا عالیه و پیشنهاد میدم حتما بخونید