کتاب اسطوره خیالی؛ جلد اول
معرفی کتاب اسطوره خیالی؛ جلد اول
رمان دنبالهدار اسطوره خیالی نوشته مهران شاغ اندر است که در موسسه آموزشی تالیفی ارشدان به چاپ رسیده است. این اثر یک داستان خیالی با ترکیبی از افسانهها و اساطیر است که شما را به فضایی پرهیجان و رازآلود میبرد.
درباره رمان اسطوره خیالی
علی مرد خودساخته و درستکاری است، که در اوج جوانی به موفقیتهای چشمگیر و بزرگی رسیده و از موقعیت مالی و اجتماعی خوبی در شهر خودش برخوردار است ؛ اما ناگهان به دست بهترین دوستان و نزدیکانش، از عرش به فرش سقوط میکند و گرفتار مسائل و مشکلات طاقتفرسایی میشود...
این داستان شرح نبرد نابرابری است میان نیروهای خیر و شر با بیانی ساده و واقعی؛ اگرچه در این جنگ طولانی، بعضای از قدرتها و مخلوقات ماوراء طبیعی همچون پریهای دریایی، جنها و زارها به یاری شخصیت داستان، علی میآیند؛ اما از آنجا که دست تقدیر و چرخ روزگار بازیهای زیادی دارد، او از گزند طوفان حوادث و مشکلات در امان نمیماند و گرفتار ماجراهای خارق العاده و شگفتانگیزی میشود و دهها داستان تلخ و شیرین برایش پیش میآید..
خواندن رمان دنبالهدار اسطوره خیالی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه علاقهمندان به داستانهای تخیلی و افسانههای پریان مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب اسطوره خیالی؛ جلد اول
گیج و مبهوت با چشمانی از حدقه درآمده، در آن تاریکی محض، همهجای اتاق را نگاه میکرد. هیچ اثری از آن پری زیبا و آنهمه نور و درخشندگیهایش نبود. سراسیمه و آشفته از جایش بلند شده و بهسرعت به بیرون اتاق و درون حیاط خانه رفت. تند تند نفس میکشید. قدری که نفسش جا آمد، آهی کشید و به آسمان نگاه کرد. قرص کامل ماه در وسط آسمان میدرخشید و زمین را مثل روز روشن کرده بود. به ساعتش نگاه کرد، عقربههای ساعت درست یک نیمهشب را نشان میدادند. غرق در بهت و شگفتی بود که ناگهان نسیم خنک دریا را احساس کرد که به سروصورتش میخورد؛ اما دریا تا به آنجا صدها کیلومتر فاصله داشت و این برایش خیلی عجیب و باورکردنی نبود.
فکر کرد خیالاتی شده، پس آبی به دست و صورتش زد و به اتاقش برگشت. او تا صبح به آن خواب و رؤیای شگفتانگیز که دیده بود میاندیشید ولی هرچقدر فکر میکرد عقلش بهجایی نمیرسید.
او خوب میدانست که این خواب بیحکمت نبوده و بیشتر به یک الهام حقیقی میماند؛ اما آنقدر درمانده و زخمخورده بود که دیگر نمیتوانست بهجز نگاه شک و تردید به اتفاقات اطرافش، نگاه دیگری داشته باشد. پس بهکل منکر آنچه در عالم رؤیا دیده بود شد و سعی کرد همه را فراموش کرده و با دردهای بیدرمان خودش بسوزد و بسازد.
فردای آن شب، علی بیتوجه به رؤیایی که دیده بود به دنبال حل مشکلات و پیدا کردن راهی برای نجات از آنهمه بدبختی و بلاهایی که به سرش آورده بودند از صبح تا غروب دوید و سعی و تلاش کرد؛ اما در آخر شب دست از پا درازتر به خانه برگشت.
روزها یکی پس از دیگری چون کوهی از فولاد بر سرش آوار میشدند و با گذشت هرروز، دهها مشکل به مشکلاتش افزوده میگردید. او روزبهروز مستأصل و افسردهتر میشد. تا اینکه شب چهاردهم ماه بعد (یعنی همان شبی که قرار بود به دیدن پریهای دریای جنوب برود) فرارسید. آن شب باد گرم سوزانی همچون تازیانههای آتشین بر پوسته نازک و نرم شب فرود میآمد و صدای ضجه و نالههایش به شکل زوزههایی از کنارههای در و پنجره اتاق به گوش میرسید؛ اما علی بیتوجه به درخشش ماه و زوزههای باد، در کنج عزلت و تنهایی خویش خزیده و پایان این زندگی فلاکت بارش را انتظار میکشید.
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۵۷ صفحه
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۵۷ صفحه