کتاب مادر بودن
معرفی کتاب مادر بودن
کتاب الکترونیکی مادر بودن نوشتۀ هلن سیمسون با ترجمۀ زهره خلیلی در نشر هنوز چاپ شده است. این کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاه است که تجربههای مادر بودن را از زوایای مختلف روایت میکند.
درباره کتاب مادر بودن
کتاب مادر بودن گزیدهای از داستانهای کوتاه هلن سیمسون از مجموعههای جرج عزیز، هی آره همینه، زندگی کن و قانونمند است که همگی با محوریت مادری و تغییرات زندگی پس از بچهدار شدن نوشته شدهاند. داستانها روایتگر زندگی زنان و مردانی هستند که با ورود فرزند به زندگیشان، با تغییرات و چالشهای جدیدی روبرو میشوند.
کتاب به موضوعات متنوعی میپردازد از جمله: تغییر روابط زوجین پس از بچهدار شدن، مدیریت همزمان کار و زندگی خانوادگی، تغییرات فیزیکی و روحی مادران، چالشهای تربیت فرزند، و تلاش برای حفظ هویت فردی در عین مادر بودن. نویسنده این موضوعات را از منظر شخصیتهای مختلف روایت میکند و تصویری چندبعدی از تجربه مادری ارائه میدهد.
داستانها با زبانی واقعگرایانه نوشته شدهاند و جنبههای مختلف زندگی روزمره مادران را به تصویر میکشند. سیمسون در این مجموعه نشان میدهد که چگونه فرزندآوری میتواند زندگی افراد را دستخوش تغییرات اساسی کند و چطور والدین با این تغییرات کنار میآیند.
هلن سیمسون نویسنده بریتانیایی است که از دهه ۱۹۹۰ تاکنون شش مجموعه داستان منتشر کرده است. او پیش از نویسندگی برای مجله ووگ مینوشت و دو کتاب آشپزی نیز منتشر کرده است. آثار او توسط منتقدان ادبی تحسین شده و به عنوان یکی از نویسندگان برجسته داستان کوتاه معاصر شناخته میشود. سیمسون در لندن زندگی میکند و آخرین اثرش کاکفاسترز در سال ۲۰۱۵ منتشر شده است.
کتاب مادر بودن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای مادران، پدران، و افرادی که میخواهند درک عمیقتری از تجربه والد شدن داشته باشند، مناسب است.
بخشی از کتاب مادر بودن
«حرفش را که پیش میکشید مامان بدش میآمد. خوب معلوم بود دیگر، خانم قرار بود فقط از ما لذت ببرد! لحظاتی همانجا عصبانی خشکش زد، و با بدجنسی فکر کرد؛ انگارنهانگار که قرار بود کنار ما باشد، برای ما باشد. یعنی بذر وجودم خوب موقعی به بار نشسته؟ فکر نکنم.
درختهای گیلاس بالای سرش پر از شکوفههای سفید بودند. صورتش را رو به آسمان گرفت و پرتوِ گرم خورشید چون بوسهای بر چهرهاش نشست و از لابهلای مژهها چشمش را زد. چرخید طرف باغی که کنارش بود و چشم دوخت به درخت ماگنولیایی که میان قوس گلبرگهای شقورقش رگههای قرمز هوسانگیزی نشسته بود. از تابش نور و سرسبزی درختها حالیبهحالی شد. حالا درست مثل بچگیها که در کوچههای سرسبز آنجا یک بار نقش زنی جنگجو را بازی کرده بود، غوطهور در این آفتاب ملایم، خودش را چون پلنگی میدید که به درون ماجرای پرابهت دورودرازی قدم میگذاشت، ماجرایی که آیندهاش بود.
در آن نور منکسر که به سان کریستالهای آویخته از چلچراغ بود، چشماندازی دلنشین از کامیابیها و مخاطرات پیش چشمش شکل گرفت. در تصوراتش رد ستارۀ دنبالهداری را گرفت که سالها پشت هم میدرخشید و کمکم در سیوسه یا سیوچهارسالگی محو میشد، و او را در اوج خودستایی و جایگاه رفیع و شکوهمند آسیبناپذیری وامینهاد، همان جایگاهی که شاهزادههای نقاشیهای سقفی تیپولو دارند و با بهتی زیبا از میان ابرها به پایین مینگرند. این تصورات او را تقریباً تا همان دوردستهایی میبرد که رمانها و فیلمها میبردند.»
حجم
۱۰۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه
حجم
۱۰۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه