
کتاب مریما
معرفی کتاب مریما
کتاب الکترونیکی «مریما» نوشتهٔ سنان انطون و با ترجمهٔ محمد حزباییزاده، توسط نشر هیرمند منتشر شده است. این اثر در قالب رمان، داستانی از زندگی یک خانوادهٔ مسیحی عراقی را روایت میکند که در بستر تحولات اجتماعی و سیاسی عراق معاصر، با خاطرات، فقدانها و چالشهای هویتی خود دستوپنجه نرم میکنند. «مریما» با نگاهی انسانی و جزئینگر، به روابط خانوادگی، مهاجرت، خاطره و معنای زیستن در سرزمینی پرآشوب میپردازد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب مریما
«مریما» رمانی است که سنان انطون آن را با محوریت خانوادهای مسیحی در عراق نوشته است. داستان در فضای بغداد و در دل سالهایی پرآشوب میگذرد و با روایتی آرام و تأملبرانگیز، به زندگی روزمره، خاطرات و دغدغههای اعضای این خانواده میپردازد. ساختار کتاب مبتنی بر روایت اولشخص است و خواننده را به درون ذهن و احساسات شخصیت اصلی، یوسف، میبرد. او مردی سالخورده است که پس از مرگ خواهرش، با گذشته و حال خود روبهرو میشود و در میان عکسها، اشیاء و خاطرات خانوادگی، به بازخوانی تاریخ شخصی و جمعی میپردازد. این رمان، علاوهبر پرداختن به مسائل خانوادگی، به موضوعاتی چون مهاجرت، هویت، دین، و تأثیر جنگ و خشونت بر زندگی انسانها نیز توجه دارد. «مریما» در قالب داستان بلند، با جزئیات دقیق و توصیفهای ملموس، تصویری از جامعهٔ عراق و فرازونشیبهای آن ارائه میدهد.
خلاصه داستان مریما
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «مریما» با روایت یوسف، مردی مسیحی و سالخورده در بغداد، آغاز میشود که پس از مرگ خواهرش حنه، در خانهای قدیمی و پر از خاطره زندگی میکند. مها، خواهرزادهٔ یوسف، به همراه شوهرش لوی، به خانهٔ او آمدهاند و این همزیستی، زمینهساز برخورد نسلها و دیدگاههای متفاوت دربارهٔ گذشته و حال میشود. یوسف در میان عکسها و اشیاء بهجامانده از خانواده، به مرور خاطرات کودکی، جوانی و سالهای پرحادثهٔ عراق میپردازد؛ از روزهای خوش گذشته تا دوران جنگ، تحریم و مهاجرت اعضای خانواده به نقاط مختلف جهان. گفتگوهای یوسف با مها و لوی، بهویژه دربارهٔ وضعیت اقلیتهای مذهبی، خشونتها و بیثباتی سیاسی عراق، بخش مهمی از روایت را شکل میدهد. در این میان، یوسف با حسرت و دلبستگی به گذشته، تلاش میکند معنای زندگی و هویت خود را در جهانی متغیر و ناامن بازتعریف کند. داستان با تکیهبر جزئیات زندگی روزمره، روابط خانوادگی و تأملات فلسفی شخصیتها، تصویری از رنج، امید و پیوندهای انسانی در دل بحرانها ارائه میدهد، بیآنکه پایانی قطعی یا راهحلی ساده برای مسائل پیشرو ترسیم کند.
چرا باید کتاب مریما را بخوانیم؟
«مریما» با تمرکز بر زندگی یک خانوادهٔ مسیحی در عراق، فرصتی فراهم میکند تا خواننده با تجربههای زیستهٔ اقلیتهای مذهبی و تأثیر جنگ و مهاجرت بر هویت و روابط خانوادگی آشنا شود. این کتاب با روایت جزئینگر و صمیمی، به موضوعاتی چون خاطره، فقدان، پیری، و چالشهای زیستن در جامعهای پرآشوب میپردازد. مطالعهٔ این رمان، دریچهای به تاریخ معاصر عراق و تجربههای انسانی در دل بحرانها میگشاید و امکان همدلی با شخصیتهایی را فراهم میکند که میان گذشته و حال، امید و ناامیدی، در جستوجوی معنا هستند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای اجتماعی، تاریخ معاصر خاورمیانه، و کسانی که دغدغهٔ مهاجرت، هویت، یا روابط خانوادگی دارند مناسب است. همچنین خوانندگانی که به روایتهای اقلیتهای مذهبی و تجربههای زیسته در بستر جنگ و بحران علاقهمندند، از مطالعهٔ «مریما» بهره خواهند برد.
بخشی از کتاب مریما
«عمو تو توی گذشته موندی» ی با بعذ آن بسست. داقی, که پیرم ان در گرفبت با عصبالیت. و به من گفت و از اتاق بیرون زد. شوهرش «لوّی» دستپاچه شد. با صورتی رنگ خون گرفته، سرش داد کشید و از او خواست برگردد: مها کجا؟ بیا! مها! اما او به پاگرد پلهها رسیده بود. پلهها را دوتایکی میرفت سمت طبقهی دوم. ی با نگاهی مغموم از من عذرخواهی کرد و با صدای خیس خورده از حجالتش گفت: «عمو به دل نگیر. تو میدونی چقدر دوستت داره و برات احترام قائله. ولی دست خودش نیست. داغونه.» داشتم توی ذهنم دنبال کلمه میگشتم تا جواب لوی را بدهم که صدای هقهقاش از طبقهی بالا فضا را پرکرد. زیرلب و بریدهبریده گفتم: آعیبی نداره. چیزی نشد. پاشو برو دستی به سر و روش بکش و آرومش ر شوهرش از روی مبل خاکستری بلند شد و آمد طرف صندلی من که درست جلوی تلویزیون کاشته بودم. دستش را روی شانهام گذاشت: حم شد تا سرم را ببوسد. گفت: خیلی معذرت میخوام این رو بذار به حساب من» بعد هم زد بیرون و پاکشان از پلهها رفت بالا. من ماندم و تلویزیونی که حالا مجری و دو مهمانش کارشان به جیغ و داد کشیده بود. دیگر درست نمیشنیدم چه میگفتند. ریخت و قیافهشان هم در هالهای از مه گم شد و میرفتند که محو شوند. فقط یک جمله میشنیدم که کلماتش آرام توی سرم تکرار میشدند: «تو توی گذشته موندی»
حجم
۶۶۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۶۶۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه