دانلود و خرید کتاب تنها بیست دقیقه وقت دارم مهدی ابراهیمی‌لامع
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب تنها بیست دقیقه وقت دارم اثر مهدی  ابراهیمی‌لامع

کتاب تنها بیست دقیقه وقت دارم

معرفی کتاب تنها بیست دقیقه وقت دارم

«تنها بیست دقیقه وقت دارم» مجموعه داستان کوتاهی است از مهدی ابراهیمی‌لامع(-۱۳۵۸)، نویسنده معاصر ایرانی است.

در بخشی از داستان «تنها بیست دقیقه وقت دارم» از این کتاب می‌خوانیم:

ساعت مچی‌اش را نگاه می‌کند و رو پنجه‌ی پاهاش می‌ایستد. زل می‌زند به تابلو. دو سه قدم عقب می‌رود و دوباره سر جاش می‌ایستد. لب و لوچه‌اش را هم می‌آورد و می‌گوید: «بدک نیست!»

همین‌طور که به تابلو زل زده، عقب و عقب‌تر می‌رود تا برسد به تابلوی کناری. تصویری از یک گل آفتاب‌گردان با کاس‌برگ برجسته... صدای ترق‌ترق که می‌پیچد تو سکوت سالن، برمی‌گردد. چشم‌هاش را ریز می‌کند سمت صدا: «خودشه!»

موهاش را با دست شانه می‌کند. بعد سر تا پای خودش را ورانداز می‌کند تا چیزی تو ذوق نزند. یقه‌ی کتش را صاف می‌کند و آستین‌هاش را می‌تکاند. با دستمالی عرقِ رو پیشانی را می‌گیرد و با گام‌هایی بلند می‌رود سمت صدا. کفش‌های زن از ترق‌ترق بازمی‌ایستند. از ده متری با صدای بلند به زن سلام می‌کند. چند نفری برمی‌گردند نگاه‌شان می‌کنند. نزدیک که می‌شود، دوباره سلام می‌کند. زن، ایستاده، نگاهش می‌کند. دستکش‌های حریرش را صاف می‌کند و به مرد لبخند می‌زند. مرد ذوق‌زده می‌گوید: «باورم نمی‌شه. انگار دارم خواب می‌بینم.»

زن دست چپش را جلو می‌گیرد و وارسی‌اش می‌کند. پرز مویی از رو دستکش سفیدش می‌گیرد و انگار که تازه متوجه حضور مرد شده است، سرش را به سمتش برمی‌گرداند: «حال‌تون چه‌طوره؟» و لبخند می‌زند.

مرد از زور خوشحالی به جای جواب فقط می‌خندد.

زن رو پاشنه‌ی بلند کفش‌های بنفشش یک ربع‌دایره می‌چرخد تا تابلوی مزرعه‌ی گندم را ببیند. مرد هم از پشت زن یک دور کامل می‌چرخد و سمت چپ او به نگاهش می‌رسد. نگاهی گذرا که دوباره از مرد به تابلوی پشتش بازمی‌گردد.

مرد می‌گوید: «نمی‌دونستم به هنر هم علاقه دارین؟ راستش، با دیدن‌تون خیلی غافل‌گیر شدم.»

نظرات کاربران

F.M
۱۳۹۶/۱۰/۱۹

قشنگه.....

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱)
بعد درحالی‌که برای خوابیدن آماده می‌شد دوباره به کرم زدن زن ایراد گرفت. هنوز خوابش نبرده بود که گفت: «راستی، فردا بیرون شام می‌خورم. منتظرم نباش.» زن گفت: «منم باید سری به مادرم بزنم.» پشت‌شان را به هم کردند و چراغ‌ها را خاموش.
F.M

حجم

۶۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۹۱ صفحه

حجم

۶۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۹۱ صفحه

قیمت:
۳۳,۰۰۰
تومان