کتاب زهیر دوست دار امام حسین (ع)
معرفی کتاب زهیر دوست دار امام حسین (ع)
کتاب زهیر دوست دار امام حسین (ع) نوشتۀ منصوره مصطفی زاده و ویراستهٔ فهیمه شانه است. این کتاب را انتشارات کتاب پارک منتشر کرده است.
درباره کتاب زهیر دوست دار امام حسین (ع)
زهیر مرد بزرگی بود: هم از لحاظ قدرت بدنی و هم ثروت. او در آن زمان که امام حسین بهطرف کربلا میرفت با او قهر بود. فکرش را بکنید! زهیر با امام قهر بود و دوست نداشت او را ببیند؛ به این دلیل تلاش میکرد نزدیک خیمههای آنها استراحتگاهش را بنا نکند؛ اما دست روزگار چنین اتفاقی را رقم زد. امام حسین (ع) به زهیر پیامی رساند و میخواست با او حرف بزند. آن حرفزدن ختم شد به دلشادشدن زهیر و رفع قهر و پیوستن به یاران امام.
زبان داستان این کتاب نیز مانند کتابهای قبلی و بعدی ساده است؛ با کلمات روان و آشنا. نکتهٔ مهمتر این است که موضوع هریک از قصهها و شرح زندگی هرکدام از شخصیتها به این سادگی نیست و پیچیدگیهای خود را دارد؛ اما نویسنده برای سن و فهم مخاطب خود آنها را سادهسازی کرده است: سادهسازیای بدون تقلیلدادن مفهوم اصلی.
خواندن کتاب زهیر دوستدار امام حسین (ع) را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم
این کتاب برای کودکان نوشته شده است.
درباره منصوره مصطف یزاده
منصوره مصطفی زاده شهرسازی و برنامهریزی شهری خوانده، اما از یک جایی تصمیم گرفته کار مهندسی را رها کند و برود سراغ مطبوعات. او در مجلههایی مثل «همشهری بچهها» و «همشهری جوان» فعالیت کرده و در نشر کتاب پارک کتابهایی مثل »این چیه؟ نی نی»، «اولین کلمۀ هر بچۀ»، «بابا و مامان همه چیزه» را ترجمه و «دنیا از آن ور» را نوشته است. مصطفی زاده در برنامۀ کتابباز و در صفحۀ اینستاگرامش به معرفی کتاب کودک برای مادران و بچهها میپردازد و دورههایی را هم در این زمینه برگزار کرده است. منصوره مصطفی زاده دورۀ کودک خوش کتاب را در مدرسه اسلامی هنر برگزار کرده است.
درباره زندگی و کتابهای منصوره مصطفی زاده بیشتر بخوانید.
بخشی از کتاب زهیر دوست دار امام حسین (ع)
«امام حسین (ع) در شهر مکه بود که نامههای مردم کوفه رسید. آنها از امام کمک خواسته بودند و از او دعوت کرده بودند که به شهرشان برود. امام حسین (ع) همراه با خانواده و یارانش از مکه به سمت کوفه به راه افتاد اتفاقاً همان روز کاروان دیگری هم داشت از مکه خارج میشد؛ کاروان مردی به نام زهیر.
زهیر قدرت و ثروت زیادی داشت؛ اما با امام حسین (ع) قهر بود. او از مدتها پیش طرفدار گروهی شده بود که مخالف امام علی (ع) فرزندانش بودند و دلش نمیخواست با امام حسین (ع) رودررو شود، بهخاطر همین سعی میکرد کاروانش را طوری حرکت بدهد که به کاروان امام (ع) نزدیک نشود.
اما دو کاروان به جایی رسیدند که ناچار بودند نزدیک هم توقف کنند. زهیر در چادرش بود که کسی آمد و صدا زد: از طرف امام حسین (ع) برایت پیامی آورده. اما او میخواهد با تو ملاقات کند. زهیر که داشت غذا میخورد، لقمه در دستش ماند و خشکش زد. با خودش فکر کرد «یعنی حسین (ع) با من چه کاری دارد؟ نکند؛ چون طرفدارشان نبودم از من خشمگین است.»
همسر زهیر به او گفت: «چرا» خشکت زده؟ مگر این پیک از طرف حسین (ع) نوه پیامبر (ص) نیامده؟ پس بدون معطلی برو. زهیر به سمت چادر امام حسین (ع) رفت و کمی آنجا ماند. وقتی برگشت صورتش غرق لبخند و شادی بود. کسی نمیدانست امام حسین (ع) به زهیر چه گفته و او چه جواب داده، ولی چهره زهیر مثل کسی بود که به او قول جایزة بزرگی را داده باشند. همسر زهیر زن باهوش و مؤمنی بود. همین که زهیر را با آن چهره دید فهمید که بعد از سالها محبت امام حسین (ع) در دل زهیر زنده شده پس جلو رفت و گفت: «مبارک باشد!»
زهیر همان جا تمام ثروتش را به همسرش بخشید و گفت: «تو پیش خانواده خودت برو من هم با امام حسین (ع) میروم.» همسرش پاسخ داد: «اما من میخواهم با شما باشم.» زهیر گفت: «حسین (ع) گفته هرکس با او همراه شود، باید برای شهادت آماده باشد. آنجا برای تو امن نیست.»»
حجم
۲٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۴ صفحه
حجم
۲٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۴ صفحه