کتاب اعتراف باز
معرفی کتاب اعتراف باز
کتاب اعتراف باز نوشتهٔ شهلا زرلکی است. گروه انتشاراتی ققنوس این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این کتاب به روایت خاطرات و تجربیات شخصی نویسنده در قالب ۱۸ فصل میپردازد.
درباره کتاب اعتراف باز
شهلا زرلکی در کتاب اعتراف باز روایتهایی از زندگی شخصی و خانوادگی خود را دستمایه قرار داده است؛ البته نه با هدف صرف نوشتن یک زندگینامه یا خاطره. این نویسنده در صفحهٔ نخست، این کتاب را شوخی کوچکی مینامد و معتقد است آن را باتوجهبه گونهٔ ادبی مهجور و محبوبش، «ادبیات اعترافی» نگاشته است. زرلکی در این کتاب تلاش میکند تا جایی که محدودیتهای عرفی و اخلاقی اجازه میدهد، به زوایای پنهان زندگی خصوصی خود بپردازد. او خوانندهٔ کتاب را مخاطب قرار داده و از زندگی شخصی و ویژگیهای رفتاری و شخصیتی خود حرف زده است؛ در واقع هدف راوی، بیان بیپردۀ خصوصیات و لایههای پنهان در زندگی روزمره همۀ ما است. زرلکی در این کتاب از سبکی بر پایهٔ احساس و لحنی اعترافآمیز استفاده میکند. او با صراحت و جسارت به بیان تجربیات شخصی خود، از جمله عشق، شکست و تنهایی میپردازد. لحن صمیمی و گاه طنزآمیز نویسنده، خواننده را مجذوب روایت میکند و او را در سفری پرماجرا به اعماق زندگی همراه میکند.
خواندن کتاب اعتراف باز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران رمان خودزندگینامهای پیشنهاد میکنیم.
درباره شهلا زرلکی
شهلا زرلکی در ۲۲ مرداد ۱۳۵۵ در تهران به دنیا آمد. او نویسنده، منتقد ادبی و پژوهشگر ایرانی و دانشآموختۀ رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی است. این نویسنده جایزۀ «نقد ادب و هنر» را در حوزۀ نقد ادبی و از سوی بنیاد نویسندگان و هنرمندان وابسته به سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران در سال ۱۳۸۵ و بهخاطر «آثار دارای ارزش کیفی و قدرت تاثیرگذاری بر جامعه» دریافت کرد. زرلکی فعالیت مطبوعاتی را با نوشتن یادداشت و نقد سینمایی در سال ۱۳۷۷ در روزنامهٔ «سلام» آغاز کرد. او از سال ۱۳۷۸ پیوسته، به نگارش مقاله و نقد ادبی در ماهنامههای فرهنگی گوناگونی همچون نقد سینما، بیدار، کتاب ماه ادبیات و فلسفه پرداخت؛ زرلکی همچنین سابقۀ همکاری با روزنامههای همشهری، صبح امروز، شرق را هم دارد. عضویت در شورای سردبیری فصلنامهٔ «نگره» از دیگر سوابق فعالیت و همکاری او با نشریات و رسانهها بهعنوان نویسنده و منتقد است. از دیگر فعالیتهای او میتوان به ویراستاری فصلنامهٔ «رسانه» در فاصلۀ سالهای ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۵ اشاره کرد.
از شهلا زرلکی، مجموعهداستان و پژوهشهای ادبی گوناگونی منتشر شده است. پژوهش در حوزۀ زنان نیز یکی از مشغولیتهای او بوده است. کتاب «در خدمت و خیانت زنان» (گفتارهایی دربارهٔ زنان)، در سال ۱۳۹۲ چاپ شد و نقد و بررسی بسیاری دریافت کرد. این کتاب با موضوع زن و رویکرد روانشناسی و جامعهشناسی نوشته شده است. مقولات و موضوعاتی که در این اثر درارتباطبا زن موردبررسی قرار میگیرند، عبارتند از: ضرورت یا عدمضرورت ازدواج، مسائل مربوط به قاعدگی و هستی زنانه، دشمنی و دوستی زنان با یکدیگر، فمینیسم، ریشههای تاریخی پسرخواهی، وضعیت خانگی و اجتماعی زن، ۴۰سالگی و یائسگی. کتاب «زنان، دشتان و جنون ماهانه» (پژوهشی تاریخی، اسطورهای دربارهٔ قاعدگی و نشانگان پیش از آن) نیز یک اثر پژوهشی است و به مسئلۀ قاعدگی زنان در دین، تاریخ و اسطوره پرداخته است. «خلسه خاطرات» نیز یکی دیگر از کتابهای زرلکی ست که در آن به تحلیل و بررسی آثار «گلی ترقی» پرداخته است. زرلکی در دهۀ ۱۳۸۰ در زمینۀ داوری جوایز ادبی و هنری بسیار فعال بود؛ از جمله جایزهٔ ادبی یلدا، جایزهٔ ادبی مهرگان، جایزهٔ روزی روزگاری، جایزهٔ ادبی پروین اعتصامی، جشنوارهٔ ادبی صلح و دوستی، جشنوارهٔ هنر مسیحی ایران، جشنوارهٔ مشارکت ادبی اصفهان، جشنوارهٔ بینالمللی کودکان و نوجوانان و جایزهٔ ادبی والس. شهلا زرلکی جوایز ادبی متعددی نیز دریافت کرده است.
بخشی از کتاب اعتراف باز
«بدبختی اینجاست از تمام شدن که میترسم هیچ، از جهانِ بعد از تمام شدن هم میترسم. مثلاً همان تمام شدن اصل کاری، یعنی مرگ. مطمئنم آدم با مرگ نیستونابود نمیشود. با چیزهایی که از خودش جا میگذارد، ماندگار میشود در این دنیا. دو سال پیش اتفاق عجیب و مسخرهای افتاد که حتم کردم دارم میمیرم. دیدِ یک چشمم ناگهان کم شد. وسط ظرف شستن و آواز خواندن در یک روز خیلی معمولی ناگهان یک چشمم تصمیم گرفت کور شود! همین است. اینها که به اختیار ما کار نمیکنند. چه کوفتی بود؟ چه مرضی بود که فقط ده دقیقه طول کشید و مرا کشید تا لب گودال. داشتم میمردم از ترس. گفتم حتماً شروع سکته مغزی یا چیزی تو همین مایههاست. چیزی که به مرگی قریبالوقوع ربط داشته باشد. وحشتزده لباس پوشیدم و دفترچه بیمه را برداشتم و خواستم زنگ بزنم به دوستی آشنایی بیاید دستم را بگیرد و ببردم بیمارستان. اما ناگهان وحشتی بزرگتر به وحشت مرگ اضافه شد. یادم افتاد چیزهایی در خانه دارم که دوست ندارم کسی ببیند. چیزهایی را که نمیخواستم کسی ببیند برداشتم که سربهنیست کنم. وضعیت مضحک و ترحمانگیزی بود. یکچشمی و کورمالکورمال بلند شدم به وارسی کشو و کمد و کابینت. از لنگه جوراب سوراخ کنار کتابخانه تا چیزهایی که نمیشود اینجا نوشت. میبینی چقدر آدم اسیر است. اسیر ترسهای حقیر. اسیر مرگ. اسیر آبروی ازدسترفته بعد از مرگ. اسیر چیزهایی که گفتنش ممنوع است. مثلاً شما توقع دارید بنویسم که آن روز عصر در آن وضعیت فلاکتبار، کورمال و لرزان و گریان چه چیزهایی را جمع میکردم تا سربهنیست کنم. اما خب همین را هم نمیشود گفت. آدمِ زنده و مرده اسیر است. آدم اعترافکننده اسیر اعترافاتش میشود. آدم دروغگو زندانی دروغهایش. بگویی و نگویی کارَت گیر است. چه با دروغهای بیجا چه با راستهای بدموقع. چه با سکوت چه با وراجی. حق داشت شاهرخ مسکوب که درباره کسی چیزی گفته بود در این مایهها: آدم خوبی است اما «صداقت مخربی» دارد.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه