کتاب تنور خدایان
معرفی کتاب تنور خدایان
کتاب تنور خدایان نوشتۀ فاطمه بابازاده قاضی جهانی است. این داستان را انتشارات عاصم منتشر کرده است.
درباره کتاب تنور خدایان
کتاب تنور خدایان که به یک بانوی آرایشگر مصری پرداخته، داستانی درمورد مبارزۀ بین حق و باطل است. حق و باطل در طول تاریخ بهصورت جریانی مستمر تداوم داشته و خواهد داشت. برایند این نوع مبارزات، فرهنگی را رقم میزند که از آن با عنوان مقاومت یاد میشود. مقاومت در برابر ظلم، نوعی جسارت و نشاندهندهٔ رشد شخصیت و کمال فرد است. چه بسیار مقاومتهایی که چهرهٔ جهانی را تغییر داده و بسیاری از ظالمان را از صحنهٔ قدرت خارج و مانع ظلم و ستمهای ادامهدار آنان شده است. حقیقت استقامت را کسی دارد که کردارش با گفتارش یکی باشد؛ نه از گذشتهٔ خود بیمناک و نه از آینده اندوهناک باشد تا از دوستان خدا شود. آنها قهرمانانی هستند که هرگز در مقابل زورگویی مستکبران تسلیم نشده و با نثار جان، مال و فرزندان از آرمانهای اصلی خود دفاع و طعم شکست و خواری را به دشمنان چشاندهاند و پیوسته برای رسیدن به دنیایی عاری از تاریکی ظلم و سرشار از عدالت و روشنایی تلاش کردهاند.
خواندن کتاب تنور خدایان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به داستان ایرانی از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.
بخشی از کتاب تنور خدایان
«درب اتاق مادر را بهآرامی باز میکنم و وارد آن میشوم. هوای اتاق سرد است. بهطرف پنجره میروم و طاق نیمهبازش را میبندم تا سرمای هوا، مادر را بدحالتر نسازد. به تخت مادر نزدیک میشوم. آرام خوابیده است. با ملحفه پشمینهای او را میپوشانم. دستی بر پیشانیاش میگذارم. حالش خوب است و تب ندارد. از اتاق مادر بیرون میآیم و بهطرف حیاط میروم. نور خورشید از شبکههای درب چوبی حیاط، روی گلهای قالی میتابد و آنها را درخشان میسازد. قدم بر نور میگذارم و دربهای حیاط را به یکباره میگشایم. هوای نورانی، این بار تمام خانه را میگیرد و آن را روشن میسازد. صبح بسیار دلانگیزی است. تماشای حیاط از ایوان خانه، خالیازلطف نیست. صندلهای پاپیروسیام را به پا میکنم. وارد ایوان میشوم. از ایوان تا حیاط، پلهها را یکی پس از دیگری پایین میآیم و قدم در باغچهٔ بزرگ حیاط میگذارم. باغچه گلهای آفتابگردان و کمی آنطرفتر درختان انگور با نخلهایی بلند و تنومند. این جا بهشت کوچکی است که هر روز در آن پا مینهم و در میان گلهای آفتابگردانش میرقصم. ناگاه چشمانم بر لبان خشکیدهٔ باغچه میافتد که با زبان بیزبانی از من آب میطلبد. بهطرف چاه آب انتهای حیاط میروم. سطلی بر چاه میافکنم و قدری آب از آن میگیرم. آب چاه شفافتر از آینه و روشنتر از ماه است. صورتم بر آب نقش میبندد. دستی بر آن میزنم و مشتی از آب سرد را بر صورتم میپاشم. از سردی و طراوت آن، جانی دوباره میگیرم. چند بار دیگر آب بر صورتم میزنم. حال خوبش وصف ناپذیراست. پس از آبیاری باغچهٔ گلهای آفتابگردان، برای تهیه چاشت، بهطرف مطبخ در زیر زمین خانه میروم. بوی نانهای زنجبیلی درکل مطبخ پیچیده است. بهطرف سبد نان میروم و قرص نانی را به همراه چند خرما میخورم. باید صبحانه مادر را هم آماده سازم. از روی میز ظروف، سینی چوبی را برمیدارم. دو قرص نان با قدحی شیر، چند خرما و خوشهای انگور سرخ یاقوت مانندی را در سینی میچینم. سینی صبحانه را به اتاق مادر میبرم و روی میز کنار تختش میگذارم. خم میشوم و بوسهای آرام بر صورت پرمهرش میزنم و به اتاق خود بازمیگردم.»
حجم
۱۳۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۶۰ صفحه
حجم
۱۳۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۶۰ صفحه