دانلود و خرید کتاب تو می دانی چرا ابوالفضل صوفی
تصویر جلد کتاب تو می دانی چرا

کتاب تو می دانی چرا

معرفی کتاب تو می دانی چرا

کتاب تو می دانی چرا نوشتهٔ ابوالفضل صوفی است و انتشارات متخصصان آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب تو می دانی چرا

شعر یکی از راه‌های انتقال احساسات است. شاعر برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و شعر همین زبان است. با شعر از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله می‌گیرید و گمشده وجودتان را پیدا می‌کنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که قرن‌ها شاعران در شعرشان بازگو کرده‌اند.

شعر معاصر در بند وزن و قافیه نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده‌ است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. شاعر در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور می‌کند و کمک می‌کند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینه‌ای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.

 خواندن کتاب تو می دانی چرا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران شعر ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب تو می دانی چرا

«با نام خداوند کنم دفترم آغاز

دستور از او گیرم و دفتر بکنم باز

چون یاری این راه کنی یار تو یار است

یارت که شود یار تو سیمرغی و پرواز

این بند هوس بشکن و فریاد برآور

آغاز کن آواز دل آن شور به شهناز

در خواب نمان و دل دریایی خود را

در روشنی هستی بی‌مرز بینداز

از عقل بگو، عشق بکن هردو عزیزند

ای عقل به جز عشق در این خانه مپرداز

***

آن بت رقصان نمی‌داند تماشا می‌شود

ما که می‌دانیم می‌داند چه حاشا می‌شود

می‌برد دین و دل و پرهیز می‌دارد ز من

زین سبب دیوانگی‌هایم هویدا می‌شود

دیدن رویش به جانم آتشی افکنده است

غمزه و نازش دلم را آتش‌افزا می‌شود

می‌گریزد همچون آهویم گریزی دلنشین

چون که پیشش می‌نشینم زود بر پا می‌شود

دوست می‌خوانی تو ما را یا که دشمن بوده‌ایم

گر نمی‌داری مروت پس مدارا می‌شود

من نمی‌دانم چه کردی با دل مسکین من

قطره‌ای گر می‌چکد از آن چو دریا می‌شود

زندگی اینجا نباشد ما به آنجا می‌رویم

صوفیا یار ار بود اینجا و آنجا می‌شود

***

شکنِ سیاهْ زلفت هوس شکار دارد

دل من به پیش دامش هوس قرار دارد

چو عقاب قلب مستم بپرید بهر صیدت

دو غزال دیده تو ز دلم فرار دارد

من مست بی‌تحمل، همه روز فکر عشقم

که تویی شکار یا من؟ دلمان چه کار دارد

بگذار برفروزم بگذار تا بسوزم

دل من ز دوری تو سر انفجار دارد

شب سرد غربت او، بگذر که سخت گشتم

صنمَم لطیف‌دست است و نگاه حار دارد

گل من چو نقش بنشین به میان فرش قلبم

بپذیر تا بگویم دل من نگار دارد

من اگر وصال یابم ز فراق خود نگویم

بگذشت فصل سرما دل من بهار دارد

بت آز و حرص و دنیا، برو شر خویش کم کن

برو و ببین که صوفی چه بتی کنار دارد

***

روی تو می‌بینم و قلبم ز دستم می‌رود

قلب نه، خود با تمام آنچه هستم می‌رود

می‌رود تا غرقه گردد در شراب بودنت

تا زمانی کاو بگوید مست مستم می‌رود

عشق را معنی مکن من خود همه عشقش شدم

دل به سوی آنکه او را می‌پرستم می‌رود

چون که چرخی می‌زنم در پیچش زلف صنم

دل به خوف از شانه گیسوگسستم می‌رود

دردکش گشته است صوفی در فراق روی تو

درد چسب جوف قلب پر شکستم می‌رود

***

من عاشق چین و شکن زلف تو هستم

از غرق در این بحر پر از موج چه مستم

من کشته آن ناز و ادای توام اما

ترسم نرسد دست لطیف تو به دستم

در بند تو آزاده از هردو جهانم

در بند تو بودم همه از غیر گسستم

من می‌شکنم عهد و قرار همگان را

لکن متعهد به همان عهد الستم

هرچند ملامت بکنندم همه عالم

آسان شود این رنج که چون با تو نشستم

صوفی نشود صافی اگر رخ ننمایی

جامی بده تا روز و شبت را بپرستم

***

ای مونس جان خسته من

ای راز دل شکسته من

از تیر غمت صفیر برخاست

از قلب به خون نشسته من

گر می بروی دمی نظر کن

ای آهوی دام رسته من

این لحظه آخری نگاهی

وصلی بنما گسسته من

گیسو بپریش و می‌نیندیش

ای زلف به گیره بسته من

این دوری تو بلای جان است

ای بخت خوش و خجسته من

چون نیست نگردم از فراقت

ای هستی و هست و هسته من

***

نام تو را شنیده‌ام از همه کس بریده‌ام

شوق نگاه گشته‌ام روی تو را ندیده‌ام

آتش عشق می‌زند از همه سوی بر دلم

در تف ماجرای تو جامه ز تن دریده‌ام»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۳۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۶۱ صفحه

حجم

۲۳۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۶۱ صفحه

قیمت:
۲۲,۵۰۰
تومان