کتاب خودت باش! (جلد دوم)
معرفی کتاب خودت باش! (جلد دوم)
کتاب خودت باش! (جلد دوم) دومین جلد از مجموعه کتابهای خودت باش است که سعید گل محمدی نوشته است. این کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاه و شگفتانگیز است.
درباره مجموعه کتابهای خودت باش!
بعضی از کتابها برای ما قصه میگویند تا بخوابیم و بعضی دیگر قصه میگویند تا ما بیدار شویم! مجموعه خودت باش کتابی هستند که شما را بیدار میکنند. کتابهای خودت باش، مجموعهای از حکایتها و جملات الهامبخش است که نویسنده در طول سالها مطالعه و تحقیق در دنیای زیبا و شگفتانگیز موفقیت با آنها آشنا شده و به سبب ارزش و اهمیت والای آنها گردآوری کرده است. دانستن صرف کافی نیست، باید به آنچه میآموزیم، متعهد باشیم و آنها را در زندگی خود در عمل پیاده کنیم. حکایات و جملاتی که در این کتاب ملاحظه خواهید کرد، از میان بیش از صد کتاب روانشناسی با دقت و وسواس خاص انتخاب شده، به نحوی که گاهی با مطالعه یک کتاب، فقط یک جمله یا یک حکایت برداشت شده و با ساعتها خیره ماندن به صفحه مانیتور و با امداد اینترنت و جستوجو در سطرسطر اشعار منثور شاعران و اندیشمندان و روانشناسان بزرگ دنیا مانند: زیگ زیگلار، آنتونی رابینز، جک کنفیلد، لئو بوسکالیا و... در راستای تجسم بخشیدن به یک تفکر بدیع و پویا که به نوعی احساس حرکت و رویش را در روح انسان پدید آورد جمعآوری شده است.
حکایات و موضوعات گردآوری شده با سبک ویژهای به رشته تحریر درآمده است و بنا به ضرورت، مطالبی به آنها اضافه گردیده تا تأثیرات انگیزشی آن را فزونی بخشد و جان کلام را به طور مؤثری به ذهن خواننده منتقل کند.
خواندن مجموعه خودت باش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به یک زندگی سرشار از شادی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خودت باش! (جلد دوم)
دو دوست در زمانهای دور میزیستند و هر دو از نظر مالی ضعیف بودند. روزگار با هر دوی آنها سر ناسازگاری داشت، تا اینکه یکی از آنها به دیگری گفت: «بیا از هم جدا شویم، شاید بختمان باز شود و به ثروتی برسیم.» دوست دیگر پذیرفت. سالها گذشت تا اینکه دوباره همدیگر را ملاقات کردند، با این تفاوت که یکی صاحب باغی بزرگ با میوههای عالی و مزرعهای زیبا بود، اما دوست دیگر رنجور و بیسرمایه و هیچ ترقی مالی در این چند سال نکرده بود.
دوست فقیر گفت: «در این مدت تو خیلی موفق شدهای. چه عملی انجام دادهای تا به این باغ پرمیوه و این مزرعه پربار و ثروت رسیدهای؟»
دوست غنی گفت: «در مزرعهام گاه گاهی مینشستم و دعا میخواندم تا رزق و روزیام زیاد شود و از تنگدستی نجات پیدا کنم.»
دوست فقیر گفت: «ای بابا، من هم خیلی دعا کردم و از خدا طلب کردم، اما چیزی نصیبم نشد. حتمآ سرّ کار تو در چیز دیگری است.»
دوست غنی با بیانی ژرف به دوست قدیمیاش گفت: «آری، سرّی دارد! خوب گوش کن: من هرگاه که برای دعا به زمین نشستم، علف هرزی را نیز از این مزرعه جدا کردم!»
نکته: طوری دعا کن که انگار همه چیز به خدا وابسته است، و طوری کار کن که انگار همه چیز به تو وابسته است.
دعا کن و از خدا بخواه،
ولی به سوی ساحل هم پارو بزن.
«مثل روسی»
حجم
۱۵۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۱۵۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه