کتاب تا نغمه ای در دل دارید باید زنده بمانید
معرفی کتاب تا نغمه ای در دل دارید باید زنده بمانید
کتاب تا نغمه ای در دل دارید باید زنده بمانید نوشتۀ سرنا دایر و وین دایر و ترجمۀ علی علی پناهی است. این کتاب را انتشارات بهار سبز منتشر کرده است.
درباره کتاب تا نغمه ای در دل دارید باید زنده بمانید
کتاب تا نغمه ای در دل دارید باید زنده بمانید نوشتۀ دختری است که در کنار والدینی فرهیخته پرورش یافته است. دختری که پدرش همواره درس خودباوری و اعتمادبهنفس را به دیگران و البته به فرزندان خود آموزش داده است. درواقع این کتاب علاوهبر نکات ارزشمندی که دارد، نقش برجستهٔ والدین در شکلگیری شخصیت فرزندان، باورهای آنان و نیز آمادگیشان برای روبهروشدن با واقعیتهای زندگی را بهخوبی نشان میدهد.
خواندن کتاب تا نغمه ای در دل دارید باید زنده بمانید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر به دنبال آرامش درونی و موفقیت هستید، میتوانید این کتاب را مطالعه کنید.
بخشی از کتاب تا نغمه ای در دل دارید باید زنده بمانید
«نشاندادن راه
تصور میکنم والدین من میدانستند بهترین راه برای اینکه به فرزندانشان بیاموزند با خودشان صادق باشند، این بود که خودشان الگو باشند که اتفاقاً همین کار را نیز انجام میدادند. برای مثال، پدرم هرگز مثل مردان دیگر لباس نمیپوشید و سعی میکرد طبق سلیقه خودش لباس بپوشد، نه طبق خواست دیگران؛ لذا، هیچگاه از کت و جلیقه استفاده نمیکرد.
روزی در کلاس درس دینی به ما گفتند: «فقط کسانی به بهشت خواهند رفت که پیرو حضرت مسیح (ع) باشند.» ۴ من پرسیدم: «تکلیف عدهای از مردم که در منطقهای بسیار دور قرار دارند و چیزی در مورد حضرت مسیح (ع) نمیدانند، چیست؟ گناه آنها چیست؟ اگر دور بودن آنها گناه نیست، چرا خدا آنها را به بهشت نمیبرد!».
خانم معلم پاسخ مبهمی داد که واقعاً نگرانی مرا در مورد این انسانهایی که قرار نیست به بهشت بروند، رفع نکرد. من همچنان اصرار داشتم که به طور حتم خداوند کودکی را که هنوز با مسیحیت آشنا نشده و چیزی در مورد حضرت مسیح (ع) نشنیده است، به بهشت خواهد برد. از نظر من کاملاً بدیهی بود کودکی را که چیزی در مورد حضرت مسیح (ع) نمیداند نباید سرزنش کرد. وقتی خانم معلم خیلی قاطعانه پاسخ داد که اگر میخواهید به بهشت بروید حتماً باید به حضرت مسیح (ع) اعتقاد داشته باشید، یادم میآید از اینکه او تصور میکرد خداوند فاقد مهر و محبت است و بههیچوجه انعطاف ندارد، احساس خیلی بدی نسبت به آن معلم پیدا کردم.
چند سال بعد، اتفاق مشابهی پیش آمد. در کلاس ششم، رویدادهای اجتماعی را میخواندیم که موضوع آن هفته، مهاجرت بود. خیلی تعجب کردم که متوجه شدم اکثر همکلاسیهای من معتقد بودند کسانی که در آمریکا متولد نشدهاند باید به کشورشان برگردند. یادم میآید چنین چیزی گفتم: «اما اگر آنها در زمان کودکی به این کشور آمده باشند و جز آمریکا جایی را نشناسند، تکلیف
آنها چیست؟ اگر آنها سخت کار میکنند تا به جامعه خدمت کنند چطور؟ آیا آنها نباید امکان اقامت داشته باشند؟ آیا همه ما فرزندان مهاجران به این کشور نیستیم؟».
من به مدرسه دینی میرفتم و فوقالعاده ناراحت بودم که همکلاسیهای من آنقدر نامهربان هستند. من آنچنان ناراحت و غمگین شدم که بیاختیار و در مقابل تمام کلاس شروع به گریه کردم. اگرچه ساکت بودن و «پیروی از جماعت» کار آسانتری است، اما من نتوانستم سکوت کنم.
وقتی از مدرسه به خانه برگشتم و این موضوعات ناراحتکننده را به پدر و مادرم گفتم، آنها گفتند که به من افتخار میکنند. آنها از اینکه من کنجکاوی کرده بودم و پاسخ معلم را که برایم قابلقبول نبود، نپذیرفته بودم، مرا تشویق کردند.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۸۰ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۸۰ صفحه