دانلود و خرید کتاب چراغ خواب طلایی فریبا کریمی

معرفی کتاب چراغ خواب طلایی


کتاب چراغ خواب طلایی مجموعه داستان و خاطرات دربارهٔ کروناست که چند نویسنده آن‌ها را نوشته‌اند. انتشارات شاولد آن را چاپ کرده است.

درباره کتاب چراغ خواب طلایی

خاطره‌گویی و جستارنویسی یکی از راه‌های انتقال احساسات است. نویسنده برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و داستان و رمان همین زبان است. با داستان از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله می‌گیرید و گمشده وجودتان را پیدا می‌کنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که سال‌ها نویسندگان در داستانشان بازگو کرده‌اند.

داستان معاصر در بند چیزی نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده‌ است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. نویسنده در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور می‌کند و کمک می‌کند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینه‌ای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.

اسامی نویسندگانی که کتاب چراغ خواب طلایی را نوشته‌اند از این قرار است: فریبا کریمی، زری زادشم، آمینه بهمرد قشلاق، سمانه محبوبی اسفندآبادی، طاهره رضوی اسفلی، هما ایران‌پور، زینب زاهدی کته گنبدی.

خواندن کتاب چراغ خواب طلایی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران خاطره‌خواندن پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب چراغ خواب طلایی

«خورشید خانم وقتی چشماشو باز کرد خودشو توی آینه اقیانوس نگاه کرد و به خودش لبخند زد. موهای طلایی خودشو مرتب کرد و کمی کِرِم درخشان کننده به صورتش زد. حالا دنبال کره زمین گشت تا رشته های طلایی به زمین هدیه کنه. چند تا ابر خاکستری رو کنار زد و نگاهی به سیاره زیبای زمین انداخت.

تعجب کرد؛ آخه زمین مثل همیشه نبود. تو نیمه روشن زمین همه جا ساکت و خلوت بود، توی مدرسه‌ها خبری از بچه‌ها نبود، توی ورزشگاه‌ها هیچ مسابقه‌ای برگزار نمی‌شد، حتی تو بازار از شلوغی و مردم در حال خرید خبری نبود...

اما انگار یه جایی شلوغ بود؛ بله بیمارستان‌ها شلوغ بودن! از تعجب دهنش باز مونده بود. رایانه طلایی رو باز کرد و به نسیم بهاری پیغام داد: نسیم عزیزم؛ رو زمین چه خبره؟ الان بهار باید همه جا شلوغ و پر سر و صدا باشه چی شده؟ چند روزی هوا ابری بود و من دقت نکردم، ولی امروز متوجه شدم کوچه‌ها و خیابان‌ها و پارک‌ها خالی از بچه‌هاست...

پیام از طرف نسیم بهاری: خورشید عزیزم؛ بهار اومده، منم دارم سعی می‌کنم زمین بهار رو دوباره تجربه کنه؛ ولی یه مشکلی پیش اومده، یه ویروس به نام کرونا باعث مریضی و حتی مرگ خیلی‌ها شده...

خورشید خانم گفت: این ویروس یا غول رو چطور باید از زمین دور کنیم؟

نسیم بهاری گفت: فقط می‌دونم اون دوست‌دار سرماست، ولی در مقابل گرما ضعیفه؛ و خیلی زود می‌تونه به همه جا بره و تکثیر بشه. بخاطر همین ساکنین زمین در قرنطینه هستند و مردم توی خونه می‌مونن تا مریض نشن؛ اگه هم بخوان برن بیرون، ماسک می‌زنن و دستکش می‌پوشند و بعضیاشون توی خونه روزی ۲۰ بار و هر بار ۲۰ ثانیه دستاشونو می‌شورن! می‌دونی خورشید خانم؛ مصرف آب خیلی زیادتر شده و حالا به نظر شما باید چه کار کنیم؟

خورشید خانم پیام داد: باید یه جلسه فوری با تمام ستاره‌ها و سیاره‌ها بذارم؛ با من در تماس باش؛ فعلاً خداحافظ...

آن شب خورشید خانوم به تمام سیاره‌ها و ستاره‌ها پیام زد تا توی یک جلسه آنلاین مشکل زمین رو بررسی کنند؛ زمین که قبلاً با مشکلاتی مثل هوای آلوده، کمبود آب و تولید زباله زیادی روبرو بود حالا یه مشکل جدید و خطرناک داره و این ویروس یا غولی به نام کروناست. اون آدم‌ها رو بیمار می‌کنه و گاهی باعث مرگ اونها می‌شه.

زحل هاله دور سرش رو مرتب کرد و گفت: خورشید خانوم؛ این که آدم‌ها باید تو خونه‌هاشون بمونن برای زمین خوبه چون آلودگی هوا کم می‌شه و شاید زمین بیچاره یه نفسی بکشه؛ به نظر من کاری به کار این چی بود غول کوچولو موچولو نداشته باشیم؛ اما نپتون سرفه‌ای کرد و گفت ولی من موافق نیستم، اون داره باعث مرگ انسان‌ها میشه، حتی بچه‌ها؛ این خیلی بده و هر کدوم یه نظری دادن. بالاخره بدون جمع‌بندی نتیجه خاصی، خورشید خانم ختم جلسه را اعلام کرد.

خورشید خانوم خواب به چشمانش نمی‌آمد و در مورد تصمیمی که گرفته بود فکر می‌کرد. رایانه‌اش برداشت و یک پیام فوری برای نسیم بهاری و بقیه ستاره‌ها فرستاد: از خورشید بزرگترین سیاره منظومه شمسی به تمام ستاره‌ها و سیاره‌ها؛ عزیزانم وضعیت قرمز، فوری باید همه با هم هر چه می‌توانیم توپ طلایی انرژی تولید کنیم تا به زمین بفرستیم و باعث گرمای بیشتر آن غول کوچولو بشیم؛ چون آن غول کوچولو از گوی‌های طلایی گرم بدش میاد. اینکار باعث می‌شه غول‌های کوچولو موچولو هم گرمشون بشه و کلافه بشن و از زمین فرار کنند. باید عجله کنیم که وقت زیادی نداریم. آخه مردم مجبورن هی آب بیشتری برای شستن دست‌ها و برای حمام و شستشوی همه چیز صرف کنند و کم‌کم زمین با بحران شدید کمبود آب مواجه می‌شه.

همه ستاره‌ها و سیاره‌ها هر چه انرژی داشتند تبدیل به توپ‌های طلایی انرژی کردند و با طلوع خورشید به وسیله تاکسی‌های اینترنتی به همه جای زمین فرستادن. غول‌های کوچولو موچولو اول توجهی به گوی‌های طلایی نکردند، ولی هر لحظه گرمای بیشتری را احساس می‌کردند و کم‌کم از حال می‌رفتند و تعدادشان هر روز کم و کمتر شد. اگر هم زنده می‌موندن به جای خاصیت بیماری‌زایی خاصیت جدیدی پیدا می‌کردند؛ یعنی هر کس این ویروس جدید وارد بدنش می‌شد دچار کرونای مهرورزی می‌شد؛ عاشق طبیعت و موجودات زنده می‌شد؛ یعنی یه جورایی جهش مثبت...

این وضع ادامه داشت تا اینکه در زمین اعلان وضعیت سفید شد و مردم از قرنطینه خانگی بیرون اومدن. مدرسه‌ها باز و پر از بچه‌های شاد و شلوغ شد، مردم دیگه مجبور نبودند روزی ۲۰ بار دستاشونو بشورن و آب هم کمتر مصرف می‌شد.

باد صبا پیغام اعلان وضعیت سفید را برای خورشید خانم فرستاد و خورشید خبر پیروزی نور و انرژی رو بر سردی و سیاهی کرونا اعلام کرد؛ سیاره‌ها و ستاره‌ها مثل آدم‌های روی زمین جشن گرفتند؛ آن شب ماه هم لباس طلایی پوشید و بسیار زیبا شده بود...»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۰۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

حجم

۳۰۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان