دانلود و خرید کتاب عضدی امید صفری
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب عضدی اثر امید صفری

کتاب عضدی

نویسنده:امید صفری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۱.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب عضدی

کتاب عضدی نوشتهٔ امید صفری است و نشر متخصصان آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب عضدی

 رمان یکی از راه‌های انتقال احساسات است. نویسنده برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و داستان و رمان همین زبان است. با داستان از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله می‌گیرید و گمشده وجودتان را پیدا می‌کنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که سال‌ها نویسندگان در داستانشان بازگو کرده‌اند.

داستان معاصر در بند چیزی نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده‌ است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. نویسنده در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور می‌کند و کمک می‌کند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینه‌ای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.

خواندن کتاب عضدی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب عضدی

«صدای زنگوله‌ها از حنجره‌ی آهنی گردنشان کوهانِ شترها همه‌ی پشت‌بام‌های گنبدی. چشم‌های گردِ پریشان. تلاشِ اسفندیار بر پیکره‌ی لگدمال شده‌ی مهین یادگارِ شازده بود همین چوب‌دست کله‌ برنزی شکوهِ شاهانه اش به خواب هم نمی‌دید درد زمین‌گیرش کند. از شانه‌های بلندِ دیوار ترس داشت. اگر آجری بیفتد سری بشکند شازده مراد را می زد باکش نبود مردن برایش خوابِ شبانه بود هر شب می‌مرد فردایش کسِ دیگری می‌شد برای همین شازده نمی‌شناختش من هم نمی‌شناختمش تنها می‌دانستیم خالو رستم است آتشِ تنِ اسفندیار زبانه می‌کشید. خنده‌های ریزِ لبِ پروین دست‌های پهن و نرمش را روی چوب‌های گرگرفته می‌چرخاند نگاه می‌خزید چشمِ بدرالملوک را دور دیدین دستش را می گرفتم گرم بود باز بوی آتش می‌داد بدرالملوک با دست‌های کوتاه و گوشتی می‌زد. شازده تازیانه می‌زد کبود می‌شد اسب شیهه می کشید تیمور سگِ پاسبان می دوید کل مرده بود دو پای مراد خونابه کرده بود چرا می‌زد بیزار بود از آن رفتار‌های بچگانه ‌ی بدری روزش نبود روزِ هیچ‌کداممان نبود شازده مرده بود. خان رضا پرسید مرده هیچ کجا نبود سر بود از سرِ عضدی زیادی بود گونه‌های گرد و چشم‌های درشتِ مهری. خانه باغ با آن تک‌درخت انارش ترکه‌هایش شازده چلانده بودش تفاله‌های زندگی شیره‌اش را اسفندیار مکیده بود. کرم می‌زد انار که خشک شد عضدی داد مراد از ریشه درش آورد. تیر از تفنگ پرید اسب دوید و نگاه آهسته‌آهسته کمرنگ می‌شد می‌دانست به چشمِ شازده نمی‌آید مهرِ مادری اشرف خاتون مهری رفته بود دست‌های پینه‌بسته‌ی فرخنده آفتابِ تیرماهی شاخه‌های یکپارچه‌ سبز پای مراد را با گریه ‌می‌بست اَستَر چموش گاری دو اسبه تا کَن پشتِ سرِ شازده رفتیم. پروین صدا زد از خواب پرید دم دمای صبح ایرج میرزا از توی حوض بیرونش کشید. از پای پنجره سرمان را دزدیدیم شازده روی تنِ سفیدِ مهین غلت می‌خورد. پروین تب کرد بود. مهری رفته بود شیرین با دمش گردو می‌شکست درخت پیچ‌وتاب‌های تند گله‌ی اسب‌ها بوی کلِ کباب شده سرِ شب شازده مانده بود و مهین شاید هفده هجده. توی پنج‌دری به‌زور چوب‌دستِ کله برنزی‌اش پا شد همیشه همان جا می‌ایستاد پشتِ شیشه‌های رنگی پروین صدا زد. انگشت‌ها راه صدا را تیر که در می شد زنگوله‌ها بی‌پایان می‌نواختن خانه‌های گنبدی بازارها تاق‌های کُلَنبو مهراب‌ها چارتاقیها. پروین شانه می‌زد دو بافه از موهایش از دو سو روی سینه‌ هنوز صدای گریه‌هایش به گوش می‌آمد.

پرویز استرِ چموش یادآورِ همان سالی که مهین توله‌ی اسفندیار را پس انداخت چه آبروی رفته بود شازده گمان نمی‌برد. پروین شانه می‌زد با هر نگاه پیچ‌وتاب موهایش را دنبال می‌کردم خوابگردِ شبانه بود مغزِ خواب مانده پشتِ چشم‌های نیمه‌باز پروین از آن شب افتاد میانِ بدرالملوک و ایرج میرزا. شازده داد زد هی هی اسب دوید درخت‌ها جا ماندن نگاه به گردش نمی‌رسید دیوارهای باغ بلند بود درخت‌ها بلندتر سرِ چنارها از باغ شاه پیدا. پای دیوارِ باغ آن گونه‌های گر گرفته‌ی سرخ اگر بدرالملوک می‌دید. اشک‌های فرخنده پاییزِ خزانِ درخت‌ها شازده می‌زد. بدرالملوک هم دلش نمی‌سوخت برگ‌های زردِ چنار روبه‌روی دانشگاه مهری را آنجا پیدا کردم پشتِ شیشه‌ها رو به خیابان چقدر آشنا بود هر شب دیده بودمش توی خواب‌ها رؤیاها کودکی‌ها.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۷۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۷۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۳۷,۰۰۰
۱۸,۵۰۰
۵۰%
تومان