کتاب مردان بدون زنان
معرفی کتاب مردان بدون زنان
کتاب مردان بدون زنان نوشتهٔ ارنست همینگوی و ترجمهٔ مرتضی فهیمی است. انتشارات آستان مهر این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر ۱۶ داستان کوتاه را در بر گرفته که در همهٔ آنها مردان بدون زنان هستند. این مردان یا زندگی در تنهایی را انتخاب کردهاند یا اگر با زنی هستند، از او جدا میشوند.
درباره کتاب مردان بدون زنان
کتاب مردان بدون زنان ۱۶ داستان کوتاه از نویسندهٔ مشهور امریکایی، ارنست همینگوی، را در بر گرفته است. آنچه میان این داستانها مشترک است، وجود شخصیتهای مردی است که بدون زنها زندگی میکنند. عنوان بعضی از این داستانها عبارت است از «قاتلان»، «پس از باران»، «تعطیلی مغازهها»، «تعطیلی کابارهها» و «زوریتو».
داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب مردان بدون زنان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی امریکا و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره ارنست همینگوی
ارنست همینگوی در ۲۱ ژوئیهٔ ۱۸۹۹ در اوک پارک در ایالت ایلینوی متولد شد. او یک نویسندهٔ بزرگ آمریکایی، برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات و پایهگذار سبک وقایعنگاری ادبی است. همینگوی در سال ۱۹۱۷ کار خود را بهعنوان گزارشگر گاهنامهٔ استار آغاز کرد. آنچه او به آن شهره است، ماجراجویی اوست. در جنگ جهانی اول داوطلب ورود به ارتش و حضور در جنگ شد. ضعف بینایی او گرچه مانع حضور او در ارتش شد، نتوانست او را از حضور در جنگ بازدارد. همینگوی عضو صلیب سرخ و رانندهٔ آمبولانس شد. او در ژوئیهٔ سال ۱۹۱۸ مجروح شد تا مجبور شود برای ماهها در بیمارستان بستری شود و بعدها بر اساس همین حادثه رمان «وداع با اسلحه» را بنویسد. او پس از درمان جراحات جنگیاش، بهعنوان خبرنگار مشغول به کار شد. در سال ۱۹۲۱ بههمراه همسر اولش «هادلی ریچاردسون» به پاریس مهاجرت کرد و کار خود را پی گرفت. همینگوی در پاریس همنشین نویسندگان و هنرمندان بزرگی شد که در آن ایام در این شهر بودند. او اولین رمان خود «خورشید نیز طلوع میکند» را در سال ۱۹۲۶ نوشت.
همینگوی در سال ۱۹۳۷ برای پوشش جنگ داخلی اسپانیا بهعنوان خبرنگار عازم این کشور شد و تا سال ۱۹۳۹ نیز در آن کشور حضور داشت. او در اوایل سال ۱۹۳۹ با قایق خود به کوبا سفر کرد و هتل آمبوس موندوس در هاوانا ساکن شد. او در هاوانا با «مارتا گلهورن» آشنا شد و این آشنایی پس از جدایی قطعی همینگوی از همسرش اولش در سال ۱۹۴۰ به ازدواج انجامید. او در سال ۱۹۴۱ بههمراه مارتا گلهورن به چین رفت و برای مدتی در آن کشور زندگی کرد. ارنست همینگوی در سال ۱۹۴۴ وارد لندن شد و در آنجا با «مری ولش» خبرنگار روزنامهٔ مجلهٔ تایم آشنا شد و به او علاقه پیدا کرد. همینگوی پس از جدایی از مارتا در سال ۱۹۴۵ با مری ولش ازدواج کرد. او در جنگ جهانی دوم نیز شرکت داشت. یکی از مهمترین لحظات همینگوی در جنگ دوم جهانی، حضور او در آزادی پاریس در ۲۵ آگوست بهعنوان خبرنگار بود. در سال ۱۹۴۷ بهپاس حضور همینگوی در جنگ جهانی دوم، مدال ستارهٔ برنزی به او اعطا شد. ارنست همینگوی پس از یک عمر فعالیت درخشان ادبیْ نوبل ادبیات را در سال ۱۹۵۴ دریافت کرد. او دوم ژوئیه ۱۹۶۱ پس از یک دوره بستری در کلینیک بهدلیل افسردگی، با تفنگ دولول محبوبش، به خودش شلیک کرد و درگذشت.
از آثار ارنست همینگوی میتوان به کتابهای «در زمان ما» (۱۹۲۵)، «خورشید همچنان میدمد» (۱۹۲۶)، «وداع با اسلحه» (۱۹۲۹)، «برفهای کلیمانجارو» (۱۹۳۶)، «زنگها برای که به صدا درمیآیند» (۱۹۴۰) و «پیرمرد و دریا» (۱۹۵۲) اشاره کرد.
بخشی از کتاب مردان بدون زنان
«"پنجاه ساله"
من از او پرسیدم: " اوضاع چطور است جاک؟"
او از من پرسید:" والکات را دیده ای؟"
" فقط در میدان ورزش (جیم) او را دیدم."
جاک گفت:" خوب، من میخواهم به این پسرک یک شانسی بدهم."
سرباز گفت:" او حریف شما نیست جاک."
" من میخواهم او را به قهقرای جهنم ببرم. او نمیتواند."
" او با تعداد اندکی از گلولههای مخصوص شکار پرنده، حریف شما نیست."
جاک گفت:" گلولههای مخصوص شکار پرنده همیشه خوب عمل میکنند. من هرگز با آنها کار نکردهام."
من گفتم: " پیکار با او بسیار آسان به نظر میرسد."
جاک گفت: " مطمئنا او مدت زمان زیادی با شما پیکار نکرده است. او اصلا مثل من و شما پیکار نمیکند. جری. اما درست در همین لحظه او میتواند به هرچیزی دست یابد."
" شما هم شانس این را دارید که در جنگ شکست بخورید و آماده مرگ شوید."
جاک گفت: "شاید. من میخواهم شانس خود را امتحان کنم."
" او را هم مانند ریچی لوئیس از میدان به در خواهیم کرد."»
حجم
۱۲۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۱۲۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
نظرات کاربران
ترجمه خیلی بدی داشت. انگار اصلا ویراستاری نشده بود. جمله بندی ها افتضاح بود و معنای بعضی جملات اصلا قابل فهم نبود.
ترجمه به شدت ضعیف بود. انگار گوگل ترانسلیت ترجمه اش کرده باشد. حیف همینگوی
بسیار متن روا و شیوایی دارد ، البته هنوز کامل مطالعه نکردم. جهان بدون زنان را نویسنده به زیبایی ترسیم ساخته .