دانلود و خرید کتاب جنگل جادویی ستایش فرجی
تصویر جلد کتاب جنگل جادویی

کتاب جنگل جادویی

نویسنده:ستایش فرجی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۸از ۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب جنگل جادویی

کتاب جنگل جادویی نوشتهٔ ستایش فرجی است. انتشارات متخصصان این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان ایرانی حاوی یک ماجراجویی رازآلود است.

درباره کتاب جنگل جادویی

کتاب جنگل جادویی در ۲۲ بخش نوشته شده است. بخش اول این رمان «جای عجیب و غریب» و بخش پایانی آن «آغاز ماجرا» نام گرفته است. این بخش‌ها کوتاه هستند. قصهٔ این رمان ایرانی از جایی آغاز می‌شود که راوی اول‌شخص از بازکردن چشم‌های آبی‌رنگش خبر می‌دهد. او می‌گوید که در یک جنگل بزرگ از خواب بیدار شده است؛ جنگلی عجیب‌وغریب که پر از عجایب و شگفتی‌ها است. روی شاخه‌های درختان میوه‌هایی با رنگ‌ها و شکل‌های متفاوت است که باعث می‌شود جنگل جادویی به نظر برسد و ذرات نور در هوا معلق هستند. این راوی می‌گوید که انگار وارد یک دنیای تخیلی شده است. او از دور درخت کهنسالی را می‌بیند که به تمام جنگل نیروی طراوت می‌بخشد؛ حتی نیرویش به راوی رمان «جنگل جادویی» هم منتقل شده است!

این راوی کیست؟ این جنگل کجاست؟ و چه در انتظار این راویِ موطلایی است؟ رمان ستایش فرجی را بخوانید.

خواندن کتاب جنگل جادویی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب جنگل جادویی

«"قسمت ششم: آنا"

از زبان مایسا:

در جنگل تنها ایستاده بودم. همان‌طور که منتظر الیسا بودم، آن دختر از میان بوته‌ها بیرون آمد و با لبخندی پرنشاط گفت: «بیا بریم.»

از او پرسیدم: «پس الیسا کجاست؟»

جواب داد: «گفت کار دارم و بعد بهتون محلق میشم؛ هوا کم‌کم داره تاریک میشه. بهتره همین الان حرکت کنیم.»

من با اجبار سرم را به علامت تأیید تکان دادم.

آنا کمی مشکوک بود، من گفتم: «میخوام برم آب بخورم.»

می‌خواستم کمی وقت بخرم تا با الیسا به کلبهٔ آنا برویم.

دویدم و به سمت چشمه رفتم.

او ناگهان روبروی من ظاهر شد و گفت: «نه! آم منظورم این بود که تو نباید از این چشمه آب بخوری چون این چشمه سمی است.»

تشکر کردم، لبخندی بر روی لب آنا نشست. حالا کمی به او اعتماد کردم.

به او گفتم: «فقط می‌ترسم دوستم گم بشه.»

او به من اطمینان داد و گفت: «نه نگران نباش. براش لوکِیشِن فرستادم.»

گفتم: «خب باشه، بریم.»

به راه افتادیم.

آنا از من پرسید: «اسم تو چیه؟»

پاسخ دادم: «اسم من مایساست.»

یک ساعت در راه بودیم ولی به جایی نرسیدیم.

به او گفتم: «کِی به کلبه‌ت میرسیم؟»

آنا سرش را پایین انداخت و گفت: «هیچ‌وقت! چون هیچ کلبه‌ای وجود نداره.»

و شروع به خندیدن کرد.

با وحشت گفتم: «چی!؟؟ داری شوخی میکنی؟؟»

همانطور که می‌خندید گفت: «تو گول خوردی! همهٔ حرفایی که زدم دروغ بود تا همراه من بیای و بتونم نقشهٔ خودمو عملی کنم و به نتیجه هم رسیدم!! هاهاهاهاهاه.»

و به خنده‌هایش ادامه داد و با کمک عصا مرا بی‌هوش کرد.»

Arina
۱۴۰۱/۱۰/۰۵

کتاب خیلی قشنگیه پر از احساس وزیبایی هست برای سنین ۹تا ۱۴ سال پیشنهاد میکنم حتما این کتاب را بخونید جالب بود 🌺🌺💗💗

شینا
۱۴۰۱/۱۰/۰۵

کتاب جالبی در ژانر تخیلی،فانتزی، ماجراجویی هست من لذت بردم

Melissa
۱۴۰۱/۱۰/۰۵

واقعا خیلی کتاب قشنگیه. من لذت بردم‌👌🏻 و اینکه بهترین کتاب تخیلی هست که تا به حال من خوندم. بهتون پیشنهاد میکنم حتما بخونید👍🏻👌🏻🌹

majedeh
۱۴۰۲/۱۰/۱۵

داستان خوبی بود و تصویرها به راحتی در ذهنم شکل می گرفتن ؛ اما ای کاش داستان طولانی تر بود و بیشتر به جزئیات پرداخته می شد . در کل لذت بردم . 😊

Mahdi
۱۴۰۲/۰۴/۲۰

کتاب خیلی جالبی بود که خوندم، برای کسانی که مثل من عاشق داستان های تخیلی، فانتزی، ماجراجویی و... هستن خیلی خوبه

به او گفتم: «من تو رو بخشیدم، ولی ازم نخواه که همون الیسای قبلی باشم.»
majedeh

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان