کتاب رازهایی درباره مردان که هر زنی باید بداند
معرفی کتاب رازهایی درباره مردان که هر زنی باید بداند
کتاب رازهایی درباره مردان که هر زنی باید بداند نوشتهٔ باربارا دی آنجلیس و ترجمهٔ لیلی گازر است و انتشارات کتاب درمانی آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب رازهایی درباره مردان که هر زنی باید بداند
آیا تا بهحال آرزو کردهاید که ایکاش مردان هم دفترچهٔ راهنما داشتند؟ اگر یک سرخ کن یا یک تلفن بخرید همیشه همراه آن یک دفترچهٔ راهنما خواهید دید که خصوصیات آن دستگاه را برای شما بیان نموده و به شما کمک میکند وسیلهٔ مورد نظر را بهتر بشناسید. اما درمورد مردها چطور؟ من و شما هر روز با مردان زیادی سر و کار داریم (کارفرما، پدر، پسر، برادر و...) و همیشه تلاش میکنیم که آنها را درک کنیم، از آنها مراقبت کرده، با آنها ارتباط برقرار کنیم، دوستشان داشته باشیم و اجازه دهیم آنها نیز به ما عشق بورزند. وقتی اینکار نتیجه میدهد با خود فکر میکنیم که مردان فوقالعاده هستند و مطمئن هستیم که بدون آنها نمیتوانیم زندگیکنیم.
اما وقتی جواب نمیدهد، به این فکر میکنیم که آنها غیرقابل تحمل هستند و بهتر است ما به هیچوجه با آنها مواجه نشویم. شما بهعنوان یکزن برایکنار آمدن با مردها ۳ انتخاب دارید.
انتخاباول: شما میتوانید از مردانیکه شما را کلافه میکنند خشمگین باشید و وقت خود را با شکایت از آنها بگذرانید (این انتخاب شاید برای چند ساعتی جالب باشد اما پس ازچندسال جذابیت خود را از دست میدهد).
انتخابدوم: شما میتوانید بهطورکلی آنها را رها کنید.
انتخابسوم: میتوانید آنها را بهتر بشناسید، بهطوریکه بتوانید با آنها ارتباط خوبی داشته باشید.
باربارا دی آنجلیس در طول ۱۵ سالگذشته بر روی دهها هزار زن و مرد مطالعه کرده که بفهمد چه چیزی روابط آنها را موفق و چه چیزی آن را با شکست مواجه میکند. مدت زمان طولانی را صرف شناخت مردان کرده و این شناخت، یک سفر سخت و گاهی دردناک بود. بعضی اوقات در طول راه در ارتباطات خودش با آنها اشتباهات زیادی مرتکب میشد. و اکنون از اینکه میتواند اطلاعاتش را در اختیار شما بگذارد بسیار خوشحال است و این کتاب همان دفترچهٔ راهنمایی است که بهدنبالش هستید و به شما کمک میکند.
خواندن کتاب رازهایی درباره مردان که هر زنی باید بداند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ زنان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب رازهایی درباره مردان که هر زنی باید بداند
«روزگاری دختربچهای بود که بیش از هرچیزی درتمام دنیا دلش می_خواست برایهمیشه شاد وخوشبخت زندگی کند. او قصههای پریان را درباره شاهزادهها و شاهزاده خانمها و عشق واقعی آنها میخواند و تصمیم گرفت وقتی بزرگ شد آنقدر بگردد و بگردد تا آن رابطهٔ عاشقانهای که درکتابها خوانده بود را پیدا کند. او فکر کرد بهتر است مقدمات تقدیر رمانتیک و عاشقانه خود را بدون معطلی آغاز کند. وقتی دراطراف خود بهدنبال آن شاهزادهٔ جذاب و مسحور کننده میگشت تنها کسی را که توانست بیابد، پدرش بود. او هم مثل اکثر دختر بچهها درذهن خود پدرش را کامل تصور میکرد وعشق او را دردل عزیز داشت. پس کاملاً طبیعی بود که پدرش، در زندگی او همان مردی شد که دخترک میتوانست برای رسیدن به سعادتش روی او حساب کند.
یک روز پدر دخترک چمدانش را بست و به او گفت که قصد دارد از پیش آنها برود. او توضیح داد که با وجود عشق بیش از حدی که به دخترش دارد اما دیگر نمیتواند با مادر او زندگیکند و مجبور است آنها را ترک نماید. دخترک به اتاق خود در طبقه بالا دوید، خود را روی تختخوابش انداخت و زار زار گریه کرد. او با گریه از خود میپرسید: چهطور میتواند مرا ترک کند؟ اگرواقعاً من را دوست دارد، باید بماند. حتماً من بهقدرکافی دوست داشتنی نیستم و در این لحظه با خود عهدکرد که باید به قدری دوست داشتنی و قابل پرستش شود و به قدری به پدرش عشق بورزد که دوباره به نزدش برگردد.
بنابراین دخترک تصمیم گرفت دوست داشتنیترین دختر روی زمین شود. او فکر کرد چه باید بکند تا پدرش را خوشحال کند و تمام آن کارها را انجام داد. در مدرسه تمام نمراتش ۲۰ شد، نمایشنامهها را تمرین کرد و یاد گرفت چهطور نقشها را بازیکند، تا جاییکه توانست انواع کتابها را مطالعه کرد و بیش از همیشه تلاش کرد تا به پدرش ثابت کند که به نظر او پدرش بهترین پدر دنیاست. چون دخترک کشف کرده بود، بیش ازهرچیزی پدرش وقتی احساس کند چهقدر دخترش دوستش دارد، او هم دخترش را دوست خواهد داشت. او مشتاقانه به قصههای پدرگوش میداد و با قسمتهای خندهدار داستان میخندید و به بخشهای ترسناک که میرسید میترسید. به پدرش میگفت که شیک پوشترین وخوشگلترین مرد دنیاست وهرگز با او مخالفت نمیکرد یا از او ایراد نمیگرفت چون میدانست با اینکار، دراین مواقع پدر زیاد دوستش نخواهد داشت.
بله، پدر دخترک هرگز به خانه باز نگشت. اما دخترش را بسیار دوست میداشت و با او مثل یک شاهزاده خانم رفتار میکرد، بههمین خاطر دخترک فهمید که نقشههایش درست از آب درآمده است! چرا که پدرش با او هم عقیده بود و میگفت: تو دوست داشتنیترین دختر کوچولوی دنیا هستی، حالا دخترک آماده بود تا بختش را در آینده بیازماید.»
حجم
۸۰۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۳۶ صفحه
حجم
۸۰۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۳۶ صفحه