کتاب عشق مریض
معرفی کتاب عشق مریض
کتاب عشق مریض نوشتهٔ مرتضی گودرزوندچگینی است و انتشارات متخصصان آن را منتشر و روانهٔ بازار کرده است. این مجموعه شعر برای اولین بار در آبان سال ۱۴۰۱ به چاپ رسید.
درباره کتاب عشق مریض
این مجموعه شعر شامل ۲۸ شعر است که مرتضی گودرزوندچگینی آنها را سروده است. او در این مجموعه شعر به موضوعاتی چون عشق و تنهایی میپردازد و با زبانی لطیف این دو مسئلهٔ همیشگی انسان را در قالب شعر توصیف میکند.
عنوان برخی از این اشعار عبارتاند از:
افسوس، خودم دیدم، میخانه، نمیتونه دلم، نفس، فراق، آیینه، غریبی، عشق مریض، شکل عاشقی، شبهای تاریک، غرور، زیبای زمان، رنگ عاشقی، دنیای ما، دل، آسمون، دریای عشق، دختر دریا، جانم، جانان من، جاذبه، حیران، سوی تو، روی ماهت و ...
خواندن کتاب عشق مریض را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به علاقهمندان به شعر عاشقانه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب عشق مریض
«تو نخواستی که بدونی
عاشقی چه رنگی داره
وقتی عاشق بشی قلبت
ضربانش چند هزاره
تو ندیدی من شکستم
بی تو چشمامو که بستم
ضربان قلبم کم شد
بی تو آخه رو به مرگم
رفتی تو با یه غریبه
میدونم داده فریبت
عشق صاف و سادهٔ من
نیومد دیگه به چشمت
گریه میکنم همیشه
چرا دوری کم نمیشه
توی این شبا که نیستی
میزنه بارون به شیشه
فاصلهمون که زیاد نیست
ولی انگار خیلی ساله
تو رو داشتن ِ دوباره
دیگه واسه من محاله
دوست دارم اینو بدونی
یکی اینجا چشم به راهه
واسهٔ داشتن چشمات
جونشو وسط میزاره
من دلم میخواد بخندم
اما گریه نمیزاره
جای خنده روی لبهام
ردشو به جا میزاره
شب من تاریک و تاره
غصهٔ دلم زیاده
دل بیکس و غریبم
کاری جز گریه نداره
میشه از اشکام بخونی
که چه زجری کشیدم
همهٔ شهرو که گشتم
هیچ نشونهای ندیدم
باز رسیدم اول راه
من به تنهایی رسیدم
خودمو مثل یه مرده
توی قاب آینه دیدم
حال من مثل جنونه
که تو هر گوشه خونه
منو به دار میکشونه
از غم عشق میسوزونه
دور این عشق مریضو
یه خط قرمز کشیدم
نمیخوام کسیو دیگه
توی بیچارگی ببینم
تا یک نفسی مانده در این سینه خاموش
بیا که دلم بی تو شده دوباره مدهوش
هوش از سر من برده دلت با نگاهت
من عاشق آن روی تو و حُسن جمالت
با حسرت دیدار تو و گریهٔ باران
من راه میروم هر شب و روز در این خیابان
انگشتنما شده دلم در شهر و خیابان
همچو درختی خشکیده در دل بیابان
گریه نکن ای دل که دگر چاره نداری
در چاه عشقی و دگر راه نداری
باید که بسوزی و بسازی ز غم یار
بیچاره دلم که شده تشنهٔ دیدار
تو رفتی و من ماندم و این خانه ویران
پس کی میرسی نزد من ای مو پریشان
من مست توام بی تو از دنیا بریدم
همچو یه پرنده در قفس آزادی ندیدم
در دام تو افتاده دلم چند صباحی
بر قاب دلم نقش تو شده یک نشانی
تا کی باید این دوری و فاصله بماند
تا کی دل خستهٔ من از تو بخواند
من شکست آسمونو توی چشمای تو دیدم
چه بده تنهایی عشقم، به ته جاده رسیدم
میزنه بارون نمنم روی تکدرخت کوچه
زندگی بدون چشمات واسه من که دیگه پوچه
میشکنم آیینه رو بی تو آخه از خودم که خستم
خیلی وقته توی خونه رو به این آیینه نشستم
جای تو توی دلم بود نه آخه میون ابرها
ما قرارمون با هم بود چرا رفتی تکوتنها
روزام که تاریک و تیرهان آرزو دارم بمیرم
من میخوام بهجای آیینه تو رو تو بغل بگیرم
صد هزار خیال باطل که نشسته توی این دل
همه چی وفق مراد بود، نبود تو شده مشکل»
حجم
۲۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۶ صفحه
حجم
۲۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۶ صفحه