دانلود و خرید کتاب قصه های مو فرفری الیزابت میساقیان
تصویر جلد کتاب قصه های مو فرفری

کتاب قصه های مو فرفری

انتشارات:انتشارات نظری
امتیاز:
۱.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب قصه های مو فرفری

کتاب قصه‌های مو فرفری نوشتهٔ الیزابت میساقیان با ویراستاری رایموند میساقیان در انتشارات نظری چاپ شده است. 

درباره کتاب قصه های مو فرفری

قصه‌های موفرفری مجموعه‌ای از ۳ داستان است. داستان اول که نامش ستاره است دربارهٔ دختری ایرانی است که به‌همراه عروسکش، ستاره، به‌سمت مرز ایران و عراق می‌رود. اما آن محل خطراتی دارد و علاوه‌بر‌اینکه زمین مین‌گذاری شده است، رودخانه‌ای نیز در آنجا وجود دارد و از بخت بد، عروسک به درون آب می‌افتد.

داستان دوم به اسم حکایت دفترچه دربارهٔ دختری است که دفترچه خاطرات یک قورباغه را پیدا می‌کند. داستان سوم که قصه‌های موفرفری است، دربارهٔ خرسی اسباب‌بازی با موهای فرفری است که از سرزمین عروسک‌ها به دنیای آدم‌ها می‌آید تا کادوی تولد دختری شود اما دوستانش دلشان برای او تنگ می‌شود چون او سخنگو است و قصه‌های قشنگی بلد است.

کتاب قصه‌های مو فرفری را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب مناسب گروه سنی کودک و نوجوان است.

بخشی از کتاب قصه‌های مو فرفری

«روزی دختر کوچکی به نام سندیک حوصله‌اش سر رفته بود. او با قدم‌های آرام به طرف رودخانه رفت و کنار آب ایستاد و عمق آب رودخانه را نگاه کرد. آب رودخانه زلال بود و به شتاب و قدرت بسیار جریان داشت، شاید اگر سندیک در رودخانه می‌ایستاد، آب تا ساق پاهایش می‌رسید. سندیک کنار آب نشست و پاهای عروسکش ستاره را بالا آورد و او را روی سنگی کنار آب گذاشت. بعد دست‌هایش را توی آب فرو کرد و انگشت‌هایش را بهم کشید و گِل‌هایی را شست که به دست‌هایش چسبیده بود. چند باری این کار را کرد، هر دو دستش را در آب فرو کرد و سپس تکان داد تا شسته و خشک شود، بعد آن‌ دو کف دستش را به هم چسباند و آن را پیاله کرد، آن‌ها را پر از آب کرد و روی صورتش ریخت. آرنج دست راستش به ستاره خورد، ستاره از روی سنگ سُر خورد و توی آب افتاد.

سندیک هنوز به خودش نیامده بود که عروسک میان موج‌ها غلتید و غلتید و جلو رفت. سندیک دستش را دراز کرد اما آب، ستاره را دورتر و دورتر برده بود. سندیک خواست پایش را داخل آب بگذارد اما یاد حرف‌های مادرش افتاد که می‌گفت: «آب روخانه امن نیست سندیک، مواظب باش، آب رودخانه مین‌ها را از زمین‌های بالا به طرف روستا آورده، یک وقت ممکن است میان گل و لای کنار آب، یک مین پنهان شده باشد و اگر کسی پایش را روی مین می‌گذاشت، مین منفجر می‌شد.»

به سندیک کوچولو آموزش داده بودند اگر کسی مین‌ها را لگد کند، مین‌‌ها از عصبانیت منفجر می‌شوند و آزار مین‌ها به آدم‌ها،‌ عروسک‌ها و حتی گوسفندها هم رسیده بود. چند باری پای گوسفندهای روستا روی مین رفته بود. سندیک عقب‌تر رفت و کنار رودخانه شروع کرد به دویدن و از عروسکش چشم برنمی‌داشت، عروسکش روی آب بالا و پایین می‌شد. سندیک احساس کرد ستاره با چشم‌های نگران به او خیره شده و کمک می‌‌خواهد.

صدای سندیک برخاست: «کمک... کمک...» اما کسی نبود که صدای او را بشنود و فقط خودش صدای خودش را شنید.

رودخانه، ستاره را دورتر و دورتر می‌برد، حالا ترسش بیش‌تر می‌شد. رودخانه به مرز نزدیک می‌شد، سیاهی سیم‌های خاردار از دور پیدا بود. اگر ستاره از مرز می‌گذشت، باید چه می‌کرد؟ بغضش ترکید. اشک، غبار و عرق را از روی گونه‌هایش می‌شست. با قدم‌های آرام و در حالی‌که تنها صدای گریه خودش را می‌شنید به سیم‌های خاردرا نزدیک شد. بی‌اختیار آن سوی سیم‌های خاردار را نگاه کرد. جایی که یک سرباز عراقی کنار رودخانه مثل مجسمه‌یی ایستاده بود و این سو و آن سو را نگاه می‌کرد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۵۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۴۸ صفحه

حجم

۱۵۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۴۸ صفحه

قیمت:
۶,۵۰۰
تومان