کتاب نفرین جغد
معرفی کتاب نفرین جغد
کتاب نفرین جغد نوشتهٔ الهام فلاح در انتشارات هوپا منتشر شده است.
درباره کتاب نفرین جغد
بامداد در مدرسه شاگرداول شده است. این موضوع برای دوستانش آرتین و سام چندان طبیعی نیست؛ چون بامداد مدتهاست در مدرسه دیده نشده است. مگر ممکن است کسی که تابهحال توی مدرسه دیده نشده شاگرداول بشود؟ آرتین و سام باید با کمک نارگل برای کشف راز بامداد برنامهریزی کنند. آنها متوجه میشوند جغدی که بامداد در خانه و قفس نگه داشته است، یک نفرین عجیب دارد. نفرینی که باید دوستشان را از آن نجات دهند. کتاب نفرین جغد داستانی هیجانانگیز برای نوجوانان است.
خواندن کتاب نفرین جغد را به چع کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام نوجوانان علاقهمند به داستانهای ترسناک و معمایی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب نفرین جغد
«دانشآموز کلاس پنجم دبستان آیندهٔ روشن بودم. خوب یادم هست که معلممان، آقای رئیسی، هر روزِ خدا لیست حضور و غیاب را میخواند و همهٔ ما از بر شده بودیم که اسم هفدهم لیست، بامداد کمالی، همیشهٔ خدا غایب است. کسی بامداد را ندیده بود و نمیشناخت. همهمان مطمئن بودیم که پیش از شروع مدرسهها پروندهٔ بامداد را گرفتهاند و کلاس پنجِ دو دیگر دانشآموزی به این اسم ندارد، اما نمیفهمیدیم چرا آقای رئیسی بیخیال ماجرا نمیشود و هرروز باقاطعیت میخواند: «بامداد کمالی» تا یکی از ماها بگوید: «غایبه آقا» یا یکی هم آن وسطها از کار بیهودهٔ آقای رئیسی پقی بزند زیرِخنده و آقا چپچپ نگاهش کند. تا اینکه کارنامهٔ ترم اول را دادند. هیچوقت آن صبح حالگیر لعنتی از یادم نمیرود. خودم را کلی باد کرده بودم که شاگرد اول منم و قرار است سرِ صف جایزه بگیرم. صبح، مامان موهایم را آب و شانه کرده و بعد از هزار جور خواهش و تمنا راضیام کرده بود کتوشلواری را بپوشم که موقع عروسی خالهنسیم برایم خریده بودند. همهچیز برای مامانِ من جدی و مهم بود، خیلیخیلی مهم، بهخصوص چیزهایی که به من مربوط میشد. گاهی کارهایش بدجور روی اعصابم میرفت، اما چارهای نداشتم. راستش صبح که رسیدم مدرسه کلی هم برای سامی قیافه گرفتم و درستوحسابی محلش نگذاشتم. وای! واااای! خیلی ضایع شدم وقتی آقای مدیر گفت: «شاگرد اول، بامداد کمالی.» مگر ممکن بود؟ من شاگرد اول بودم؛ امکان نداشت؛ حتماً اشتباه شده بود. آقای مدیر اسم من را بعد از آن کلمهٔ حالبههمزنِ «شاگرد دوم» صدا زد. چند دقیقهای ماتم برده بود. مثل سنگ، بیحرکت شده بودم. سامی به پشتم کوبید و گفت: «دِ برو دیگه آرتین!»
آن بالا، کنار دست آقای مدیر که ایستاده بودم، لبخند سامی را دیدم. پوزهام کش آمده بود و این سامی را خوشحال میکرد. با اینکه حالا خودش هم به جای شاگرد دوم، شاگرد سوم شده بود، اما لبخندش بدجور کفرم را درمیآورد. دلم میخواست این بامداد لعنتی را هرجایی که بود گیر بیاورم و یک مشت پای چشمش بخوابانم. مگر میشود یک شاگرد غایب بشود نفر اول؟
زنگ تفریح با آن کتوشلوار سرمهای و آن یقهٔ براقش روی پلهها نشسته بودم. دنیا برایم تیره و تار شده بود. تابهحال به یک اسم نباخته بودم. سامی لقمهٔ نان و پنیر و گوجهفرنگیاش را از وسط دو نیم کرد و تکهٔ کوچکتر را سمت من گرفت.»
حجم
۱۰۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۰۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
نظرات کاربران
خوشم اومد خوب بود.❤💜☺👌
تا حالا نداشتم ولی چند باری یواسکی از دختر خالم گرفتم و خوندم خیلی جذابه از داستان های ترسناک خوشن میاد من کلاس پنجمم دوستش دارم به کتاب خیلی علاقه دادم bay bay
کتاب باحالیه... برا نوجوان ها.... اما این که جغد عامل این ماجرا باشه یه کم دور از باوره... شاید اگر نویسنده دلیل علمی اورده بود راحت میشد پذیرفت.... ولی در کل نثر و شخصیت پردازی داستان خوب بود