کتاب پنجره ای رو به ماه
معرفی کتاب پنجره ای رو به ماه
کتاب پنجره ای رو به ماه مجموعه شعر مشترک از شاعران معاصر است که به سرپرستی مرضیه نیکویی گردآوری شده است و نشر بید آن را به چاپ رسانده است.
درباره کتاب پنجره ای رو به ماه
در این مجموعه اشعار این شارعان را میخوانیم:
سعیدهالسادات نوربخش، مهدی جوینی، سید فضلاله موسوی نسب، ایرج عسگری، سمیه مبارکی.
شعر یکی از راههای انتقال احساسات است. شاعر برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و شعر همین زبان است. با شعر از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله میگیرید و گمشده وجودتان را پیدا میکنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که قرنها شاعران در شعرشان بازگو کردهاند.
شعر معاصر در بند وزن و قافیه نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. شاعر در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور میکند و کمک میکند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینهای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.
خواندن کتاب پنجره ای رو به ماه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران شعر معاصر فارسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پنجره ای رو به ماه
«بی تو
زیر باران بی تو حالی زار دستم میدهد
حالِ یک جا مانده در آوار دستم میدهد
غرق در فکر تو راهِ خانه را گم میکنم
آخر این دیوانگیها کار دستم میدهد
یک نفر پرسید: «آقا عاشقی؟» گفتم که نه
بغض سنگینی از این انکار دستم میدهد
عقل می گوید ضرر دارد ولی دل همچنان
تا هوایت میکنم سیگار دستم میدهد
آی مردم! آخر این رسم امانت داری اَست؟
قلبِ سالم میبرد بیمار دستم میدهد
زندگی بی عشق تنها دور خود چرخیدن است
بی تو دائم حال یک پرگار دستم می دهد
با خودم هر بار می گویم : «تو شاعر نیستی»
باز یادت می رسد خودکار دستم می دهد
مهدی جوینی
***
طلوع ساعت دو
ظهور صبح امیدم: طلوع ساعت دو
همان ستاره که چیدم: طلوع ساعت دو
دوباره بانگ بشارت که: «نور می آید»
نوای ناب نویدم: طلوع ساعت دو
و انتظار به پایان رسید و تابیدی
غروب چشم سپیدم: طلوع ساعت دو
دوباره لرزش دست و دلم به نشئهی ماه
جنون شاخهی بیدم: طلوع ساعت دو
همیشه لطف الهی تنیده در حالم،
و الطفات مزیدم: طلوع ساعت دو
خدا گواه! که آن چشمهات خورشیدند!
که من به نور رسیدم: طلوع ساعت دو
شدم سعیده که هر روز هستیَم عید است؛
دلیل عید سعیدم: طلوع ساعت دو
سعیده نوربخش
***
پیک خوش خبر
و دختری که گونههای او
به سرخی انار ساوه هم نبود.
که چشمهای او
زلال آبی مدیترانه هم نبود
و گیسوان او سیاه...
کمی ز برق چشم گیر معدن طلا نفیستر
در امتداد خندههای او مُرده ذوق کودکی
کمی نگاه... کمی سخن...
من آن ستاره پراز تلالو جهان مشکی ام.
که نور میدهد به ظلمت عمیق شب
من آن گُلم که درشکفتنم کسی نخوانده بود...
دعای المطر
و لیلیام که قرنهاست
کسی به قیس نشانی مرا نداد
و چشمهای من همان دو قهوههای تلخ
که چون رسد به نیمه شب
به عابران خسته می فروشیش
و من که خوب میشناسمت
نگاهبان زشت صورت قفس
که نامه های عاشقانه را به دست من نمیدهی
دوباره صبر میکنم
درانتظار پیک خوش خبر
به سمت در نگاه میکنم
سمیه مبارکی»
حجم
۷۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه
حجم
۷۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه