دانلود و خرید کتاب مثنوی غمبری (غم بری) سیدمحمد نحوی
تصویر جلد کتاب مثنوی غمبری (غم بری)

کتاب مثنوی غمبری (غم بری)

دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب مثنوی غمبری (غم بری)

کتاب مثنوی غمبری (غم بری) نوشته سید محمد نحوی است. این کتاب مجموعه‌ای اشعار خوش‌ساخت برای دوری از غم است.

درباره کتاب مثنوی غمبری (غم بری)

شعر یکی از راه‌های انتقال احساسات است. شاعر برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و شعر همین زبان است. با شعر از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله می‌گیرید و گمشده وجودتان را پیدا می‌کنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که قرن‌ها شاعران در شعرشان بازگو کرده‌اند.

در این کتاب شاعر می‌خواهد شما را از غم دور کند. سید محمد نحوی در این کتاب با اشعاری پندآموز و جذاب روایت‌های طنز و آموزنده روایت می‌کند. 

خواندن کتاب مثنوی غمبری (غم بری) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به شعر معاصر پیشنهاد می‌کنیم. 

بخشی از کتاب مثنوی غمبری (غم بری)

«گاهی آدم می‌خواهد کار خیر کند اما مصداق ضرب المثلِ معروف می‌شود که گفته‌اند «آمدیم صواب کنیم کباب شدیم»

پدر گفتا چو گویم قصه‌ام را

کنی درک این دل پر غصه‌ام را

بدی هرگز مکن، گر هوشیاری

که باشد در نکویی، رستگاری

ولی پند ار دهی، بیدار می‌باش

تو بذرت، در زمین پاک می‌پاش

مرا سر زد خطا، مزدش گرفتم

چو با پروردگان، این قصه گفتم

بگفتم از بزرگان، پشت در پشت

شنیدم جمع باشد، پنج انگشت

اگر تک تک به میدانی در آیند

ز پا هر لحظه و آنی در آیند

ولی چون جمع گردد، می‌شود مشت

چه سختا، کش رساند بر زمین پشت

من این گفته چو گفتم با عزیزان

همه یکجا شده در عزم، یکسان

چو فردا شد، همه با مادر خویش

شدند از بابت من، دور اندیش

که بابا پیر و هر دم رفتنش را

خرد گوید، بباید شد مهیا

به ظاهر، هر یکی دل وا پس از من

به باطن، دست بر هم داده دشمن

نشستند انجمن را، وآنچه گفتند

به زودی، زیر پایم را برفتند

به ترفندی به دفتر خانه بردند

به نیرنگی، قسم جانانه خوردند

به یک مه نا رسیده، طرد کردند

دل پاکم، دچار درد کردند

همین قَدرت بگویم، زاد و رودم

زدند از بیخ و بن، بر تار و پودم

من از تقصیر خود آگاه گشتم

که دانه در زمین شوره کشتم

کنون اندرز من بر دیگران باد

نباید پند خود را داد بر باد

با وکیل خود، سفارشها نمود

پیش هر قاضی رود، بشناس زود

شد معین قاضی و شد آن وکیل

تا رساند رشوه‌ای، با هر دلیل

زادهٔ شیطان مصرّ، گفتا به او

بایدت وجهی بری، شمشیر خو

تا ببرّد، کار را، بر سود ما

آورد در چشم یارو، بود ما

آن وکیل از قاضی و روی شناخت

گفت این بر «رشوه ده» تازد به تاخت

ما اگر وارد شویم از این طریق

می‌رویم از سر فرو در یک حریق

کس ندارد رشوه‌ای با او به یاد

اینچنین بادی، دهد خرمن به باد»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۷۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

حجم

۱۷۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان