کتاب نژاد
معرفی کتاب نژاد
کتاب نژاد نوشته تونی ماریسن است و با ترجمه حسین کاظمییزدی در انتشارات کتابسرای نیک منتشر شده است. این کتاب یکی از کتابهای مجموعهٔ تکههای نیک است.
درباره مجموعه تکههای نیک
تکههای نیک، ترجمهٔ مجموعهٔ وینتِیج مینی انتشارات پنگوئن، حاوی تکه خوراکهای کوچکی است از متون ادبی. این تکه خوراکها بر خلاف یک وعدهٔ غذایی کامل، اندکی گرسنگی را برطرف میکند، ولی بیشک گرسنه را سیر نمیکند. هرکدام از تکههای نیک نمونهای از یک وعدهٔ غذایی بزرگتر و کاملتر است که از طعم و بوی آن وعدهٔ اصلی خبر میدهد و تازه با پایین دادنشان است که شعلهٔ اشتیاق به آن وعدهٔ بزرگتر در دل روشن میشود.
در یادداشت انتشارات پنگوئن برای معرفی مجموعه وینتِیج مینی آمده است که این مجموعه بزرگترین نویسندگان دنیا را گرد هم جمع آورده که نقطهٔ مشترکشان نوشتن دربارهٔ تجاربی است که از ما انسان میسازند. این کتابهای کوچک کل طیف زندگی را از تولد تا مرگ، و البته هرچه در این میان است، میکاوند.
هرکدام از این کتابهای کوچک گزیدهای است از اثر یا آثاری از نویسندهٔ نامدارش، حول محور موضوعی که روی جلد کتاب آمده است. بیشک متن اصلی این نویسندگان نامدار که همگی صاحب جوایز معتبر ادبی از جمله نوبل و پولیتزر هستند، تلخیص نشده، بلکه عین جملات نویسنده پیرامون موضوع اصلی از اثر یا آثار مختلف او گلچین شده است. چنین شیوهای در گردآوری این کتابها باعث شده تا بعد از خواندن گزیدههایی ازایندست، اشتیاق خواندن کتاب اصلی در دل خواننده شعلهورتر شود.
در مجموعهٔ تکههای نیک که ترجمهٔ بخش عمدهای از مجموعه وینتیج مینی است، سعی شده است تا با حفظ ریتم و لحن نویسندگان مختلف، تنوع فُرمی این رنگینکمان ادبی به خوانندهٔ فارسی هم منتقل شود.
درباره کتاب نژاد
آثار تونی ماریسون مجموعهای از نقد اجتماعی است و به دلیل فضای حماسی، دیالوگهای زنده و بهتصویرکشیدن شخصیتهای سیاهپوست آمریکایی مشهور است. او اولین زنِ سیاهپوستی بود که به نامِ خود در دانشگاه پرینستون کرسی داشت، اولین زن سیاهپوست آمریکایی و اولین زن سیاهپوست در میان تمام ملیتها است که جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرده است.
نخستین رمان او، «آبیترین چشم» در سال ۱۹۷۰ منتشر شد. رمان «محبوب» در سال ۱۹۸۸ میلادی برندهٔ جایزه پولیتزر شد. در سال ۱۹۹۸ رمان «دلبند» منتشر شد. آکادمی نوبل سال ۱۹۹۳ میلادی او را به دلیل تسلط بر زبان و قدرت تصویرگری ادبی شایسته دریافت جایزه سالانه ادبیات اعلام کرد.
این کتاب مجموعهای از نوشتههای این نویسنده و فعال اجتماعی است که در قالب گزیده مطلب منتشر شده است.
خواندن کتاب نژاد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به جامعهشناسی پیشنهاد میکنیم.
درباره تونی ماریسون
تونی ماریسُن با نام اصلی کلوئه آنتونی ووُفورد در ۱۹۳۱ در اوهایو بهدنیا آمد. او نوشتن را از زمانی شروع کرد که در هاروارد ادبیات درس میداد و اولین رمانش را با عنوان آبیترین چشم در ۱۹۷۰ نوشت. از آن به بعد یازده رمان چاپ کرده است، از جمله سرود سلیمان، رمانی به نام محبوب که جایزهٔ پولیتزر را از آن خود کرد و بسیاری نمایشنامه و کتابهای غیرداستانی دیگر.
همهٔ نوشتههای ماریسُن با مسئلهٔ نژاد و نژادپرستی مرتبط است. آبیترین چشم به بررسی «زیبایی» در جهانی میپردازد که سفید بودن ذهنها را به خود منحصر کرده است؛ در حالی که محبوب به دردها و شکستگیهای روانشناختی میپردازد و قربانی شدن زندگیها تحت استبداد بردهداری را روایت میکند. مقالهٔ «دوباره سفید کردن امریکا» مسئلهٔ روابط نژادی در دوران ترامپ را بررسی میکند.
ماریسُن علاوه بر جوایز بسیاری که کسب کرده است، در ۱۹۹۳ برندهٔ نوبل ادبیات شد و در ۲۰۱۲ مدال آزادی را از رئیسجمهور امریکا دریافت کرد.
بخشی از کتاب نژاد
««شونزده سال طول کشید تا مزرعه رو به جایی برسونه که براش درآمد داشته باشه. همون گاوداری که الان اونجاست. اونجا... خیلی خوب بود.»
«کی بهش تیر زد، بابا؟»
چشمان مِیکن روی پسرش ثابت شد. «بابابزرگ نمیتونست بخونه، حتی نمیتونست با اسم خودش امضا کنه. اون بهجای نوشتن اسمش از یه علامت استفاده میکرد. اونا گولش زدن. یه چیزایی رو امضا کرد. نمیدونم چه چیزایی امضا کرد، ولی اونا بهش گفتن زمیناش مال اوناست. اون هیچوقت چیزی نخوند. سعی کردم خوندن و نوشتن بهش یاد بدم، ولی میگفت اون علامتای کوچیک یکروزه یادش میره. توی کل عمرش فقط یه کلمه نوشت، اونم اسم پایلِت بود که از روی کتاب مقدس رونوشت کرد. همونی که پایلِت تاش کرده و توی گوشوارهش گذاشته. بابابزرگ باید میذاشت که بهش خوندن یاد بدم. هر بلایی که سرش اومد بهخاطر همین بود که خوندن بلد نبود. اسمش خراب شد چون نمیتونست بخونه.»
«اسمش؟ چطور؟»
«وقتی آزادی از راه رسید؛ همهٔ سیاهپوستا مجبور بودن در ادارهٔ آزادان ثبتنام کنن.»
«پدرت برده بوده؟»
«چه سؤال احمقانهای! معلومه که برده بوده. تو سال ۱۸۶۹ کی برده نبود؟ اونا همه باید ثبتنام میکردن، چه آزادها، چه غیرآزادها. آزادها و کسانی که قبلاً برده بودن. بابابزرگ که نوجوون بوده رفته ثبتنام کنه ولی کارمند پشت میز مست بوده. اون از بابابزرگ پرسیده کجا بهدنیا اومده، بابابزرگ هم گفته میکِن؛ اون پرسیده پدرش کیه و بابابزرگ گفته مُرده. بعد کارمند میگه صاحبش کیه و بابابزرگ جواب میده که “من آزادم!”. خُب اون یانکی همهٔ اینا رو مینویسه، ولی تو جای نادرست. اون کارمند نوشته بوده که بابابزرگ در دانفری بهدنیا اومده که یه جهنم واقعیه؛ اون نادون بهجای اسم بابابزرگ نوشته “مُرده” ویرگول “مِیکن”. ولی بابابزرگ نمیتونسته بخونه و تا وقتی هم مامانبزرگ بهش نگفته، نفهمیده بوده. اونا تو قطاری که میرفته شمال همدیگه رو میبینن. اونا از هر دری با هم حرف میزنن، بعد بابابزرگ میگه که یه آدم آزاده و کاغذاشو به اون نشون میده. مامانبزرگ که کاغذا رو میبینه، چیزایی که اون تو نوشته شده رو بلند برای بابابزرگ میخونه.»»
حجم
۱۱۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۷۲ صفحه
حجم
۱۱۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۷۲ صفحه