کتاب گونخوم
معرفی کتاب گونخوم
کتاب گونخوم نوشتهٔ محمدحسن رضایی است و نشر متخصصان آن را منتشران کرده است. گونخوم مجموعه داستان کوتاه است.
درباره کتاب گونخوم
بین حقیقت و واقعیت مرزی وجود دارد، ترس به واقعیت پیوستن شکهای صبحگاهی رؤیا ما را میپوشد. پرتگاهی زیبا برای ابدیت، به عمق یک نگاه و باور پرواز. کتاب گونخوم مجموعه داستانهای کوتاه بههمپیوسته و مرتبطبههم از محمدحسن رضایی است که هرکدام در عین اینکه به هم متصلاند از هم جدا هم هستند. این داستانها با نام سایه متمایز شدهاند.
خواندن کتاب گونخوم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان کوتاه پیشکش میکنیم.
بخشی از کتاب گونخوم
از همان ابتدا انتها و ابتدا یکی بودند و درک آدمیزادی ما آنها را جدا ساخت. اختیار زندگی در برابر جبر مرگ یا جبر زندگی در برابر اختیار مرگ، گاهی زندگی را باور میکنم شاید فقط به دلیل اعتیاد به تنفس، خوردن، آشامیدن، خواب و لذتهای زود گذری که بعد از تجربهٔ آنها به بیهودگیشان پی میبرم یا به آنها اعتیاد پیدا میکنم اما لذتهایی نیز وجود دارند که دارای هر دو ویژگی که به آنها پی بردم هستند، آن لذتها را مردم برای فراموشی سختیهایشان و اینکه در حال زندگی هستند استفاده میکنند. بعضی برای خود مهربانی و عشق را تعریف میکنند که تعریفی بهشدت سطحی و چرایی بسیار نادرستی برای خود دارند، من در اینجا گریزی به رفتارهای مشابه و سایه گونهٔ باقی حیوانات میزنم، غریزهٔ مادر محبت به فرزند است مانند تمام حیوانات مادهای که به فرزندانشان غذا میدهند و از آنها محافظت میکنند اما به دلیل داشتن اختیار ما مادر میتواند زمان بیشتری از فرزندش مراقبت کند، گرگها گله دارند و از یکدیگر بهطور گروهی محافظت میکنند، به شکار میروند و ما هم با یکدیگر در کارخانه و تولیدیها و کارگاهها کار میکنیم. ما آسمانخراش ساختیم، فیلم تولید کردیم، کتاب نوشتیم و تحصیل کردیم، به ماه و مریخ رسیدیم ولی باز تفاوت خاصی با موجودات دیگر نداریم وقتی چیزی را میخواهیم ممکن است آن را به قیمت کشتن یکدیگر به دست آوریم تا از خود احساس رضایت کنیم، شاد باشیم، خوشحالی کنیم، پیروزیمان را جشن بگیریم، آیا کودک درون هم در این ماجراها وجود دارد؟ اصلاً کودک درون چیست انسان است یا حیوان؟ تفکر است یا احساس؟ به هر حال کودک درون هر کس بهدنبال شادی میگردد اما شاید کودک درون من بالغ شده و فقط به فکر آرامش است این بلوغ و شاید غنی شدنش را میرساند نمیدانم تنها چیزی که میدانم این است که...
آقای سراج در حالی که سرش را بهآرامی بالا میآورد و بین دو انگشتش خودنویس فلزی نقرهایرنگش را بازی میداد: آقا لطفاً ادامه ندید شما با این جملات توی کتابتون هیچ فرقی بین آدمیزاد و دیگر موجودات قائل نشدید.
- ببخشید من چیز بدی گفتم؟ من شواهد خودمو دربارهٔ جامعهای که من
خودم جزئی از اون هستم ارائه دادم با دلیل و شواهدی که همه میدونن.
آقای سراج: خب پس انسانیت کجای نظرتون قرار داره؟
- میتونم یک سؤال بپرسم؟
آقای سراج: بله بفرمایید
- امروز کاری انجام دادید که یک پله شما رو به مفهوم انسانیت نزدیکتر کرده باشه؟
آقای سراج: بله
- میتونم بپرسم اون کار چی بوده؟
آقای سراج خودنویسش را روی میز گذاشت و بلافاصله پاسخ داد: به پیرمردی که جلوی در پاساژ کوروش درخواست پول میکرد کمک کردم.
- احیاناً اون پیرمرد کلاه مشکی نداشت؟
آقای سراج: بله
- کاپشن سبز لجنی که جیب راستش و آستین چپ کاپشن پاره بود تنش نبود؟
آقای سراج: بله چرا میپرسید؟
- خب اون پیرمرد اسمش سروشه و درگیر اعتیاده نهتنها این پیرمرد بلکه اکثر متکدیهای این شهر درگیر اعتیاد هستن، شما با بخشیدن پول به پیرمرد فقط به اون ضربه زدید درسته؟
آقای سراج: من نمیدونستم و فقط قصدم کمک به اون پیرمرد بود.
حجم
۳۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۹ صفحه
حجم
۳۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۹ صفحه
نظرات کاربران
کتاب خوبی بود داستان پردازیش بسیار متفاوت و عالی بود اگه از کتاب های شبیه به هم و تکراری خسته شدید برید سراغ این کتاب تا وارد یه سوی جدید بشید
کتابی عالی و اعتیاد آور با قلمی روان و مجذوب
یکی از بهترین کتابا بود پیشنهاد میکنم خریداری کنید