کتاب در جستجوی حقیقت
معرفی کتاب در جستجوی حقیقت
کتاب در جستجوی حقیقت نوشتهٔ بنت الهدی صدر و ترجمهٔ مهدی سرحدی و ویراستهٔ مهدیه پالیزبان است و موسسه امام موسی صدر آن را منتشر کرده است. این کتاب مجموعهداستانی از این نویسنده است.
درباره کتاب در جستجوی حقیقت
قرن بیستم هنگامهٔ روی آوردن مکاتب فکری جدید به سینما و ادبیات و استخدام قالب زبانی قصه و رمان برای بیان مبانی نظری خود و جلب پیروان جدید است. نیز تندباد تفکر مدرن جوامع شرقی را که هنوز به ضرورت بازسازی میراث فکری و معنوی خود پی نبردهاند، در مینوردد.
بانوی شهید، بنت الهدی صدر، بهخوبی دریافت که برای یادآوری و بیان آموزههای الهی و تقویت بنیانهای فرهنگی جوانان جامعهٔ اسلامی باید زبان نو و ادبیات و قالب جدیدی را انتخاب کند.
او که اسلام و ظرفیت پاسخگویی آن را به نیازهای زمان میشناخت، در سایهٔ پر برکت برادر دانشمندش و فقیه زمانشناس، شهید آیتالله سید محمد باقر صدر، به شناخت مبانی فلسفی و فکری میپرداخت. سپس، به شناخت ادبیات و ساختار قصهنویسی همت میگماشت و زبان قصه و روایت را برای بیان اندیشهها، هشدارها، تحلیلهای جامعهشناختی و روانشناختی خود برگزید.
مجموعهٔ نوشتههای شهیده بنت الهدی صدر آینهٔ تلفیق و ترکیب این سه خصیصهٔ بزرگ در حیات علمی و فکری این بانوی اندیشمند و دلسوز خاندان صدر است که ثمرهٔ آن نگارش چندین قصه و روایت و سفرنامه و نامه و مقاله در دهههای پنجاه و شصت و هفتاد قرن بیستم است و این همه دلایل و اسبابی است که مؤسسهٔ فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر را برای ترجمه و تدوین و انتشار مجدد قصهها و خاطرات ایشان مشتاق کرده است. پیش از این مؤسسه مجموعه آثار ایشان را در دو جلد به علاقهمندان عرضه کرده بود که یک جلد دربردارندهٔ داستانها و جلد دیگر شامل سفرنامه و مقالات بود. اینک داستانها و سفرنامه و مقالات به صورت جداگانه در نه جلد و با ویرایش جدید تقدیم به فرهنگدوستان میشود.
آمنه بنت الهدی صدر شاعر، نویسنده و معلم فقه و اخلاق عراقی بود. بنت الهدی در اسفندماه سال ۱۳۱۶ (۱۳۵۶ قمری) در شهر کاظمین به دنیا آمد.سیدهآمنه صدر، دختر سیدحیدر صدر است. مادرش خواهر محمدرضا آلیاسین است. سید اسماعیل صدر و سید محمدباقر صدر برادران اویند. به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی در ایران فرصتی برای سید باقر صدر و خواهرش بنتالهدی پیش آمد تا موجهای انقلاب اسلامی را در عراق نیز گسترش دهند. در ۱۷ خرداد ۱۳۵۸ شمسی سید محمدباقر صدر به فرمان صدام حسین، حاکم وقت عراق، دستگیر شد. بنتالهدی هنگام دستگیری برادرش، تا خیابان اصلی خانهشان جلو آمد و تصمیم گرفت تا برادر را همراهی کند، اما گماشتگان بعثی اجازه این کار را ندادند. به دنبال آن، به حرم علیبن ابیطالب (ع) رفت و شبانه در آنجا سخنرانی کرد و مردم را به گریه واداشت. فردا و فرداهای دیگر هر روز به آنجا میرفت و سخنرانی میداشت. سرانجام، حرکتهای روشنگرانه بنتالهدی، برادر را از زندان آزاد کرد، اما دیگر بار در ۱۷ فروردین ۱۳۵۹، حکومت بعثی عراق، بنتالهدی را یک روز پس از بازداشت برادرش آیتالله صدر، دستگیر کرد و آنان را به سختی شکنجه داد.
به دستور صدام او و بنت الهدی صدر را در ۱۹ فروردین ۱۳۵۹ (۲۲ جمادیالاول ۱۴۰۰)، سه روز پس از آخرین دستگیری، به همراه شکنجه به قتل رسانده شدند. پیکر وی در قبرستان وادیالسلام شهر نجف در مقبره خانوادگی خاندان صدر به خاک سپرده شد.
خواندن کتاب در جستجوی حقیقت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به علاقهمندان به داستانهای کوتاه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب در جستجوی حقیقت
... دیدمش و احساس کردم که پیش از دیدن او معنای زندگی را نمیدانستهام. همۀ ابعاد وجودش با خشونت، قدرت، شیرینی و لطافت مرا به سوی او جذب میکرد. چشمان نافذش، پرتو نوری بود که بدون آن نمیتوانستم راه را ببینم. گیسوان طلایی رنگ و پریشانش، همچون رشتههایی از طلا، جانم را پیرایه بسته بود و حرکات آن، ضرباهنگ قلبم را دگرگون میکرد.
آنگاه که به سخنانش گوش دادم، آرزو کردم که ایکاش تمام عمر سخن بگوید و من سراپا گوش باشم. شیفتگانش را میدیدم که پیرامون او گرد آمده بودند و هر کدام برای نزدیکتر شدن به او و شنیدن واژهای از کلامش از یکدیگر پیشی میگرفتند؛ همچون پروانگانی که برای رسیدن به نور شمع با هم رقابت میکنند ... اما من، چندان همه چیز را وانهاده و سرگرم او شده بودم که حتی به نزدیک شدن یا سخن گفتن با او هم نمیاندیشیدم. همچون پرستشگری بودم شناور در ملکوت نیایش او و غرق در احساسهای عارفانهاش، ایستاده در محراب...
بدینسان، تمام توجهم به او مشغول شده بود و از همه کار باز مانده بودم، حتی از رفتن به سویش. حتی نمیخواستم جای نشستنم را تغییر دهم تا یک لحظه هم از او چشم برنداشته باشم...
او هم مثل من، دانشجوی سال سوم بود، ولی در کلاس ما جدیدالورود به حساب میآمد، چون با گروه دیگری از دانشجویان تازه به دانشگاه ما منتقل شده بودند. من برای نخستین بار او را میدیدم، اما به نظر میرسید که بچههای دیگر او را قبلاً دیدهاند.
کلاس تعطیل شده بود، اما من نمیخواستم از جایم حرکت کنم. او همچون نگینی که حلقۀ دانشجویان آن را در میان گرفته بود، به راه افتاد تا بیرون برود. نگاهی هم به من انداخت. گویی نمیخواست بپذیرد که من برخلاف بقیه، از نزدیک شدن به او خودداری کردهام. با بیرون رفتن آنان متوجه شدم که ساعت درس به پایان رسیده و من هم باید بروم. کتابهایم را برداشتم و بیرون رفتم، اما جز او هیچ نمیدیدم و نمیشنیدم.
حجم
۷۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۱۷ صفحه
حجم
۷۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۱۷ صفحه