دانلود و خرید کتاب یادگاران؛ کتاب همت مریم برادران
تصویر جلد کتاب یادگاران؛ کتاب همت

کتاب یادگاران؛ کتاب همت

امتیاز:
۴.۸از ۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب یادگاران؛ کتاب همت

از مقدمه کتاب: «یادگاران» عنوان کتاب‌هایی است که بنا دارد تصویرهایی از سال‌های جنگ را در قالب خاطره‌های بازنویسی‌شده، برای آن‌ها که آن سال‌ها را ندیده‌اند نشان بدهد. این مجموعه راهی است به سرزمینی نسبتا بکر میان تاریخ و ادبیات، میان واقعه‌ها و بازگفته‌ها. خواندنشان تنها یادآوری است، یادآوری این نکته که آن مردها بوده‌اند و آن واقعه‌ها رخ داده‌اند؛ نه در سال‌ها و جاهای دور، در همین نزدیکی.

یادگاران: کتاب باقری
فرزانه مردی
زین الدین به روایت همسر شهید
بابک واعظی
ی‍ادگ‍اران‌: ک‍ت‍اب‌ ک‍اوه‌
کوروش علیانی
یادگاران: کتاب صیاد شیرازی
رضا رسولی
تجلایی به روایت همسر شهید
راضیه کریمی
شهید عبدالله میثمی؛ نیمه پنهان ماه ۱۱
زهرا رجبی متین
یادگاران: کتاب چمران
رهی رسولی‌فر
حسین شایسته‌فر به روایت راضیه بوباش همسر شهید (جلد ششم)
عالیه سادات حسینی
شهید حسن رضوان‌خواه؛ نیمه پنهان ماه ۱۵
کمیل رضوان‌خواه
یادگاران: کتاب متوسلیان
زهرا رجبی‌متین
یادگاران: حسن طهرانی مقدم
فرزانه مردی
کتاب عبدالله میثمی؛ یادگاران ۵
مریم برادران
دیدار پس از غروب؛ مهدی نوروزی (مدافعان حرم ۱)
منصوره قنادیان
قاصد خنده‌رو؛ شهید فضل الله محلاتی
فرهاد خضری
سعید جان‌بزرگی به روایت زهرا صبوری همسر شهید (جلد پنجم)
هاله عابدین
شهید علی تجلایی؛ نیمه پنهان ماه ۲۲
راضیه کریمی
شهید حسین انصاری
لیلا موسوی
روزگاران: کتاب زنان خرمشهر
بتول کازرونیان
شهید سید حمید قاضی‌میرسعید؛ نیمه پنهان ماه ۲۹
زهرا مشتاق
SARA
۱۳۹۷/۰۱/۱۹

سلام .شهید محمدابراهیم همت شخصیت مهربون و احساساتی و خصوصا خالصی دارن ...و از خصوصیات بارزشون خلوص در نیت ،عمل و گفتاره . ب قول خودشون همه چی، همه چی، همه چی خواست خدا باشه ک اگه این جور شد پیروزیم

- بیشتر
asra
۱۳۹۵/۰۶/۲۶

شهید همت یک اسطوره ی واقعی هستن...

مانا
۱۴۰۰/۰۴/۰۱

کتابای روایت فتح رایگان کنید

Helma
۱۳۹۹/۰۱/۱۴

بسیار عالی وآموزنده بود .

«وقتی تو رو می‌بینم، احساس می‌کنم باید دو رکعت نماز شکر بخونم.»
🍃🌷🍃
توی جبهه این‌قدر به خدا می‌رسی، می‌آی خونه یه خورده ما رو ببین. شوخی می‌کردم. آخر هر وقت می‌آمد، هنوز نرسیده، با همان لباس‌ها می‌ایستاد به نماز. ما هم مگر چه‌قدر پهلوی هم بودیم؟ نصفه شب می‌رسید. صبح هم نان و پنیر به دست، بندهای پوتینش را نبسته، سوار ماشین می‌شد که برود. نگاهم کرد و گفت «وقتی تو رو می‌بینم، احساس می‌کنم باید دو رکعت نماز شکر بخونم.»
omid
مادر آب پاشید پشت پای او. ابراهیم برگشت. دستش را بالا آورد و دوباره خداحافظی کرد. رو که برگرداند، دل مادر ریخت
🍃🌷🍃
وقتی مریض می‌شدیم، چه‌قدر بالای سرمان گریه می‌کرد. آدم خجالت می‌کشید زنده بماند. می‌گفتم «حالا از این مریضی نمی‌میریم که.» گریه می‌کرد.
SARA
وقتی می‌گفت فلان ساعت می‌آیم، می‌آمد. بیش‌تر اوقات قبل از این‌که زنگ بزند، در را باز می‌کردم. می‌خندید
SARA
رفته بود بیمارستان پاوه، سرکشی. مجروح که آورده بودند، به‌ش دیر رسیده بودند. فوری رئیس بیمارستان را عوض کرد.
SARA
هوا سنگین بود. هیچ‌کس خودش نبود. حاجی پشت آمبولانس بود و فرمان‌ده‌ها و بسیجی‌ها دنبال او. حیفم آمد دوکوهه برای بار آخر، حاجی را نبیند. ساختمان‌ها قد کشیده بودند به احترام او. وقتی برمی‌گشتیم، هر چه دورتر می‌شدیم، می‌دیدم کوتاه‌تر می‌شوند. انگار آن‌ها هم تاب نمی‌آورند.
esmail
از وقتی این ظرف‌های تفلون را خریده بودیم، چند بار گفته بود «یادت نره! فقط قاشق چوبی به‌ش بزنی.» دیگر داشت به‌م بر می‌خورد. با دل‌خوری گفتم «ابراهیم! تو که این‌قدر خسیس نبودی.» برای این که سوء تفاهم نشود، زود گفت «نه! آدم تا اون‌جا که می‌تونه، باید همه چیز رو حفظ کنه. باید طوری زندگی کنه که کوچک‌ترین گناهی نکنه.»
esmail
همه می‌خواهند بمانند، حتا آن‌هایی که با آمدن و رفتنشان فقط صفری به صفرهای هستی اضافه می‌کنند. زندگی هرکس، تلاش او برای این ماندگاری است.
esmail

حجم

۳۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۰

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۳۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۰

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
۱۰,۰۰۰
۵۰%
تومان