کتاب به دنبال خودم
معرفی کتاب به دنبال خودم
کتاب الکترونیکی «به دنبال خودم» نوشتهٔ مریم صیادآموز در انتشارات نگار تابان چاپ شده است. کتاب به دنبال خودم مشکلات یک زن را در پیچ و تاب عاشق شدن ، نشان می دهد عشقی که به او امید می دهد ، کورسویی برای تحقق آرزوهایش وجود دارد و نباید دست از تلاش بردارد خواندن سرنوشت زن داستان شاید امیدی تازه برای پیش برد آرزوهای شما باشد
درباره کتاب به دنبال خودم
به دنبال خودم کتابی است که به اهمیت از دست ندادن امید میپردازد، مشکلاتی که سحر متحمل شد، برای خیلی از آدمها یاس و نومیدی به همراه میآورد، همانطور که برای سحر نیز به وجود آورد، اما رضا برای او همان کورسویی از امید شد. شاید اگر رضایی در زندگی سحر پیدا نمیشد، زندگی او در همان سطح و با همان مشکلات ادامه پیدا میکرد.
اما به دنبال خودم، میگوید تو خود رضای خودت باش و گوهر وجودی خودت را برای حل مشکلات و برون رفت از بنبست زندگیت به کار گیر، همه ما ممکن است، هرگز رضایی در زندگی ما پیدا نشود. پس باید خودمان بلند شویم و بدانیم که میتوانیم، چون همیشه یک امیدی هست. به دنبال خودم یعنی امید در بدترین شرایط ممکن. امیدوارم خواندن سرنوشت سحر، امیدی تازه برای پیش برد آرزوهای درست شما باشد.
کتاب به دنبال خودم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به داستانهای بلند ایرانی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب به دنبال خودم
قبل از همه چیز چشمهایم به کیفش افتاده بود که پاره بود. چشمم روی مانتویش چرخید کهنه بود اما خوشبختانه پاره نبود. ولی کفشش هم مثل کیفش پاره بود، که نشان از این میداد، وضعیت مالی خوبی ندارد برای همین ادامه دادم: خانم من اینجا فقط واسه پول کار نمیکنم اگه کسی دوست داره کتاب بخونه و هزینه اجاره براش سخته من کتاب هم به امانت میدم. احساس کردم ناراحت شده است چون سرش را پایین انداخت و گفت: حالا شما هزینش رو بگین اگه نتونستم به شما میگم. خیلی هم... حرفش را قطع کردم و گفتم: نه نه خانم خواهش میکنم اشتباه فکر نکنین. اینحا خیلیها هستند که میان و چون زیاد کتابخون هستند خب خیلی براشون زیاد تموم میشه منم چون کتابخونارو دوست دارم واسه همین تخفیف میدم.
احساس کردم با وجود همه ظاهر فقیرانهاش زن مغروری باید باشد. حس کردم حرفم را باور کرده برای همین رو به من کرد و گفت: آها از اون لحاظ میگین. ممنون حالا اینو اجاره میکنم ببینم اصلا حالشو دارم بخونم. آخرش نگفتین اجارهاش چنده؟
گفتم: زیاد نیست حالا ببرین شاید خوشتون نیومد تشکر کرد و از مغازه خارج شد. بعد از چند لحظه یادم آمد که برای خریدن کارتن آمده بود. از جایم بلند شدم و رفتم بیرون از مغازه به هر دو طرف کوچه نگاه کردم حتما خیلی دیرش شده بود چون اثری از او نبود. رفتم داخل مغازه و با اینکه دلم نمیخواست بمانم اما فکر کردم بهتراست چند دقیقهای صبر کنم شاید برگردد. و این چند دقیقه صبر کردن شد یک ساعت. نمیدانم چرا این قدر منتظرش ماندم همین یک ساعت پیش نمیخواستم یک دقیقه هم در مغازه بمانم. نمیدانم حس همدردی و یا چه حسی بود که مرا در انتظار این زن نگه داشت. اما او نیامد من هم مغازه را بستم و رفتم خانه.
حجم
۷۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۳ صفحه
حجم
۷۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۳ صفحه