دانلود و خرید کتاب به فردا فکر نمی کنم مرسده کسروی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب به فردا فکر نمی کنم

کتاب به فردا فکر نمی کنم

نویسنده:مرسده کسروی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب به فردا فکر نمی کنم

کتاب به فردا فکر نمی‌کنم، نوشته‌ مرسده کسروی، داستان زندگی زنی است که در انتظار اعدام است. 

درباره‌ کتاب به فردا فکر نمی‌کنم

به فردا فکر نمی‌کنم، یک رمان اجتماعی است. راوی کتاب به فردا فکر نمی کنم زنی در زندان است که حکم اعدامش خوانده شده است و در انتظار اعدام است. او در آخرین روزهای باقی‌مانده از عمرش، با یک نویسنده مکاتبه می‌کند، نویسنده‌ای که از سختی‌های زندگی‌های آدم‌ها روایت می‌کند. او شروع به تعریف کردن روایتی از زندگی‌اش می‌پردازد و در کنارش به خرده روایت‌هایی از زندگی زنان دیگری که مثل او در زندان هستند، می‌پردازد. او از روزهای آینده‌‌اش زندگی‌ انتظار اتفاق خاصی را ندارد. این کتاب شما را به زندان زنان می‌برد و روایت‌های متفاوتی را می‌سازد که شاید در زندگی عادی‌تان فرصت شنیدن آن را نداشته باشید. 

خواندن کتاب به فردا فکر نمی‌کنم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب به فردا فکر نمی‌کنم

فاطی و شوهرش هر دو اهل خرم‌دره بودند و کم‌سن و سال که عروسی کردند. تا قبل از آن یک هفته‌ای که برای اولین‌بار آمده بودند سفرِ شمال و برای اولین‌بار دریا را از نزدیک دیده بودند و دزدیدن آن دختر و کشتنش، خلافی شاخ مرتکب نشده بودند. شوهرش را زودتر اعدام کردند. دیه همان‌طوری که فاطی می‌خواست، ریخته شد به حساب بچه. خانواده مقتول پول‌دار بودند. کلی خرج کرده بودند. خودِ فاطی هم می‌دانست. راضی بود. می‌گفت که خودش هم یک مادر است و حال آن‌ها را می‌فهمد. شاید باور نکنی، اما فاطی درست برعکس زن‌های اینجا حتی یک‌بار هم نگفت که شوهرش مجبورش کرده بود. توی دادگاه هم نگفت. رضایت هم نخواست. شاید اگر می‌خواست، نجات پیدا می‌کرد. یک‌بار ازش پرسیدم: «چرا وقتی دیدی دختره نترسیده جلو شوهرتو نگرفتی؟ چطوری گذاشتی جلو چشم بچه دو ساله‌ت؟»

فاطی در جواب فقط گفت: «پول لازم داشتیم. هیچی نداشتیم.»

تا دو روز بعد تو لب بود. مثل وقت‌هایی که از جلسه‌های دادگاهش برمی‌گشت. دیگر هیچ‌وقت چیزی ازش نپرسیدم. فاطی که می‌رفت تو لب، بند می‌شد اندازه پیرهن تن آدم.

اگر بخواهم هی از دخترهای اینجا برایت حرف بزنم، مثنوی صد من کاغذ می‌شود. اینها را که گفتم، مددکار رفت توی فکر. گفت، ببین فاطی چقدر دلش می‌خواسته طیب و طاهر از دنیا برود. اما من با اطوار فاطی دور خودم چرخیدم و از خیالات درش آوردم. گفتم: «نه بابا... اصلاً و ابداً.»

فاطی کله خرتر از این حرف‌ها بود. از سوری خواسته بود، برایش دعا کند که اسهال خونی بگیرد بلکه لحظه آخر عوض حیاط بفرستندش بهداری زندان. بعد با صدای تودماغی عین فاطی برایش خواندم: «دو روزم دو روزه، به گا بدی می‌سوزه.»

می‌دانی چرا ما را تاریکی پیش از طلوع اعدام می‌کنند؟ من از مددکارم پرسیدم. برای اینکه ما به شروع روز تازه امیدی نبندیم. باقی حرف‌ها دیگر کشک است. نوشته‌هایم را که بخوانی، می‌بینی که بودن بین آدم‌های اینجا روی ادبیاتم حسابی تاثیر گذاشته است. اگر اینجا یک خوبی داشته باشد، همین است. یاد می‌گیری به همه چیز بخندی. زمان اینجا دو جور است. زمان قبل از حکم و زمان بعد از حکم و تفاوتشان از زمین است تا آسمان. اصلاً خودِ تو... توی هر کدام از این زمان‌ها یک آدم دیگری هستی. مثال می‌زنم. غذا را دیدی چطور قبل از حاضر شدن جوش می‌زند، قل می‌زند؟ اول خام است. همه چیزش عین آب و سنگ رودخانه از هم سواست. بعد هرچی بیشتر قل می‌زند و می‌جوشد، یک‌دست‌تر می‌شود. همه چیز به خورد هم می‌رود. پخته که شد به زحمت می‌توانی اجزایش را از هم سوا کنی. دیگر نمی‌گویی نخود و لوبیا و گوشت و ادویه. می‌شود آبگوشت و تمام. قبل از صدور حکم امید هست، ناامیدی هم هست. ناراحتی هست، خوشحالی هم هست.

maryam talepoor
۱۴۰۱/۰۲/۰۳

کتابی بسیار پر کشش و جذابی بود متن روانی داشت

~شهید هادی~
۱۴۰۲/۰۳/۰۹

تلخ بود ولی زیبا.

حجم

۳۳۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۳۱ صفحه

حجم

۳۳۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۳۱ صفحه

قیمت:
۷۴,۴۷۵
تومان