کتاب سقوط دیکتاتور عراق

کتاب سقوط دیکتاتور عراق نوشتهٔ علیرضا جاویدکیا در انتشارات آوای اندیشه چاپ شده است.  'کتاب سقوط دیکتاتور عراق روایت مستندی است از ۲۴ سال دیکتاتوری صدام حسین التکریتی بر کشور عراق. در حقیقت این کتاب به دلیل آنکه از زبان فرمانده‌هان و وزیران و مردم عادی عراق روایت شده است در نوع خود بی‌همتاست.

درباره کتاب سقوط دیکتاتور عراق

علت اصلی نوشتن کتاب حاضر تنها به دلیل جنگ هشت ساله ما با عراق نیست بلکه ظلم و خفقانی که در طی ۲۴ سال حکومت صدام بر مردم عراق تحمیل شد نیز انگیزه‌ای برای نگارش کتاب بود. سیستم سرکوبی که برزان التکریتی برادر ناتنی صدام در عراق ایجاد کرد و خود در جایی گفته بود (اگر شخصی به فکر مبارزه با حزب بعث عراق باشد او را در هر نقطه دنیا  که باشد حتی در روستایی دور افتاده در ژاپن سرکوب می‌کنیم) و بدین ترتیب صدام توانست برای سالیان متوالی اعتراضات مردمی عراق را سرکوب کند.

کتاب سقوط دیکتاتور عراق را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به تاریخ سیاسی ایران و عراق پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب سقوط دیکتاتور عراق

 صدام حسین المجید التکریتی در سال ۱۹۳۷ به گفته برخی منابع ۱۹۳۹ در روستای العوجه شمال شهر تکریت و در ۱۵۰ کیلومتری بغداد و در خانواده‌ای فقیر متولد شد مادرش صبحه طلفاح و پدرش حسین المجید قبل از به‌دنیا‌آمدن صدام از دنیا رفت. بنابر برخی از اقوال، صدام فرزند نامشروع حسین المجید بوده و پس از فهمیدن این موضوع او صبحه را ترک کرده و از آن دیار می‌رود صدام در کودکی مجبور بود برای امرار معاش و تأمین هزینه‌های خانواده در بازار تکریت بساط خربزه و هندوانه پهن کند و بدین شکل امرار معاش می‌کرد نام او را صدام گذاشتند به معنای برخورد در زبان عربی یا آفریننده مشکلات. در آن زمان در کشور عراق حکومت سلطنتی برقرار بود و دایی صدام خیرالله طلفاح که بزرگترین الگو برای او نیز بود با آنکه عضوی از ارتش سلطنتی بود اما از سیستم سلطنتی بیزار بود! در میانه سال ۱۹۵۸ ژنرال عبدالکریم قاسم علیه رژیم سلطنتی کودتا کرده و کنترل امور را به دست می‌گیرد و حکومت سلطنتی که از سال ۱۹۲۱ در عراق برقرار گشته بود بعد از حدود ۳۷ سال توسط این ژنرال بلند‌پایه سرنگون می‌شود و فیصل دوم پادشاه عراق به همراه خانواده‌اش توسط کودتاگران کشته می‌شوند. در جای دیگر می‌خوانیم؛ هر سال در کشور عراق به شیوه کشورهای اروپایی در میان کارمندان دولت مسابقه‌هایی برای انتخاب ملکه زیبایی ترتیب داده می‌شد، یک سال فائزه دختر جوانی که واقعاً هم زیبا بود، ملکه زیبایی شد وقتی صدام او را در صحنه تلویزیون مشاهده کرد شیفته‌اش شد و دستور داد او را به حضورش بیاورند؛ البته به شیوه‌ای که لطمه‌ای به منزلت رئیس جمهور وارد نشود. یکی از محافظان او رفت و یک ساعت بیشتر نگذشت که آن دختر بی‌نوا را به حضور صدام آورد. فائزه با دیدن صدام به خود می‌لرزید؛ اما صدام او را آرام کرد و گفت (شما میهمان من هستید) دختر جوان وقتی از نیت شوم او آگاه شد شروع به گریه کرد اما صدام او را رها نکرد...