دانلود و خرید کتاب بازی زمانه عبدالله خادمیان
تصویر جلد کتاب بازی زمانه

کتاب بازی زمانه

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بازی زمانه

کتاب بازی زمانه نوشتۀ عبدالله خادمیان است. این کتاب را انتشارات آرمان رشد منتشر کرده است. کتاب بازی زمانه در دسته ادبیات و شعر بزرگسال است. این کتاب برای اولین‌بار در سال ۱۴۰۰ منتشر شده است.

خواندن کتاب بازی زمانه را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

کتاب بازی زمانه برای بزرگسالانی که به خواندن داستان‌هایی با نویسندگان ایرانی علاقه‌مندند مناسب است.

درباره عبدالله خادمیان

عبدالله خادمیان متولد سال ۱۳۴۶، نویسنده ایرانی می‌باشد.

بخش‌هایی از کتاب بازی زمانه

یک روز موقع زنگ تفریح گوشه حیاط ایستاده بودم. دیدم دو تا از بچه‌های کلاس سوم، یکی از دانش‌آموزان کلاس اولی را اذیت می‌کنند. ناخودآگاه به طرفشان رفتم و بدون اینکه حرفی بزنم، با آنها درگیر شدم. ناظم مدرسه هر سه نفرمان را داخل دفتر برد. کلاس‌اولی‌ها به‌خاطر شجاعتم برایم دست می‌زدند و من مغرورانه به دنبال ناظم حرکت می‌کردم. روز بعد دانش‌آموزی جلویم را گرفت و از اینکه دیروز کمکش کرده بودم، تشکر کرد و گفت: «اسم من حمیدرضاس. می‌خوام از این به بعد با هم دوست باشیم.» 

با خوش‌حالی خودم را معرفی کردم و او اولین دوست مدرسه‌ای من بود. وقتی فهمیدیم که خانه‌هایمان به هم نزدیک است، بعدازظهرها هم بیشتروقت‌ها با هم بودیم. درس می‌خواندیم و بازی می‌کردیم و خیلی با هم صمیمی شدیم. به پیشنهاد حمیدرضا تصمیم گرفتم که اگر داخل یا خارج از مدرسه کسی به کوچک‌تر از خودش زور گفت، با او درگیر شوم و اجازه ندهم که کوچک‌ترها کتک بخورند. این تصمیم اجرا شد و ظرف مدت یک ماه چند دوست دیگر پیدا کردم و یک گروه کوچک پنج‌نفره تشکیل دادیم. سال اول دبستان تمام شد و برای اینکه زیاد در خانه نمانم و پولی پس‌انداز کنم، دست‌فروشی می‌کردم. آلاسکا و بستنی یا کیک می‌فروختم. سال تحصیلی جدید از راه رسید. من و حمیدرضا با هم در یک کلاس افتادیم. حمیدرضا پیشنهاد داد که یک گروه تشکیل بدهیم تا بتوانیم از کلاس‌اولی‌ها یا آن‌هایی که ضعیف‌تر هستند، حمایت کنیم. قبول کردم. 

حمیدرضا به بچه‌ها گفت: «هر کی دوست داره میتونه بیاد توی گروه ما تا مجید ازش حمایت کنه.» 

چندنفری عضو گروه شدند. از آن روز به بعد بچه‌ها خوراکی‌هایشان را با من قسمت می‌کردند؛ حتی اگر کاپشن و چکمه نو خریده بودند و من از آنها خوشم می‌آمد، در طول روز توی مدرسه تنم می‌کردم. احساس غرور داشتم و فکر می‌کردم که رئیس بزرگی هستم. خلاصه دوران ابتدایی با تمام سختی‌ها و خوشی‌هایش به پایان رسید. همگی خوشحال بودیم که با معدل خوبی قبول شده‌ایم؛ اما خوشحالی ما و به‌خصوص من زیاد طول نکشید. یک هفته بعد از گرفتن کارنامه، حمیدرضا خداحافظی کرد. آنها می‌خواستند به کرج بروند.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۷۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۷۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان