دانلود و خرید کتاب مدرسه ترس؛ هر کس از چیزی می ترسد گیتی دانشوری ترجمه سپیده شهیدی
تصویر جلد کتاب مدرسه ترس؛ هر کس از چیزی می ترسد

کتاب مدرسه ترس؛ هر کس از چیزی می ترسد

معرفی کتاب مدرسه ترس؛ هر کس از چیزی می ترسد

کتاب مدرسه ترس؛ هر کس از چیزی می ترسد نوشتۀ گیتی دانشوری و سپیده شهیدی است. این کتاب را انتشارات منظومه خرد برای کودکان و نوجوانان منتشر کرده است.

درباره کتاب هرکس از چیزی می ترسد

کتاب حاضر، داستانی است که با زبانی ساده و روان برای کودکان و نوجوانان نگاشته شده است. در این داستان مادلین موتفوبیا دارد. موتفوبیا یعنی ترس از حشرات. تئودور دائماً به اعضای خانواده‌اش زنگ می‌زند تا مطمئن شود که زنده‌اند، او از مردن می‌ترسد. لولو کلاستروفوبیا دارد، کلاستروفوبیا یعنی وحشت از فضاهای بسته. گریسون، فوتبالیست حرفه‌ای و بچه معروف مدرسه، حتی با شنیدن اسم «آب» از ترس خودش را می‌بازد. در این تابستان این چهار نفر، باید به‌عنوان دانش‌آموزان مدرسه مخفی ترس، با ترس‌های خود روبرو شوند. در این مدرسه، تکلیف و امتحان معنی ندارد؛ اما اگر بچه‌ها تا پایان سال بر ترس‌هایشان غلبه نکنند، می‌فهمند که مردود شدن چقدر ترسناک است.

خواندن کتاب هرکس از چیزی می ترسد را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

این کتاب برای کودکان و نوجوانان نوشته شده است.

بخش‌هایی از کتاب هرکس از چیزی می ترسد

ترس شدید و عجیب مادلین از حشرات، عنکبوت‌ها و هر جور جانور بندپایی، حسابی پدر و مادرش را کلافه کرده بود. این ترس وحشتناک، همة زندگی او را از صبح تا شب تحت‌تأثیر قرار داده بود. هر شب قبل از رفتن زیر پشه‌بند ضخیمش، دعا می‌کرد که شب بدون عنکبوتی داشته باشد. مادلین بچة کمرویی بود و ترس از عنکبوت‌ها و حشرات هم برای ارتباطش با بقیه مشکلات بیشتری درست کرده بود. مادلین حاضر نبود پایش را جایی بگذارد که تازه سم‌پاشی نشده. از آن جا که خانواده‌های خیلی از دوستانش هم حاضر نبودند زیر بار خواسته‌های پرهزینه و وقت‌تلف‌کن او بروند، مادلین معمولاً در خانه می‌ماند.

خانوادة مسترسون تحقیقات زیادی کرده بودند تا بفهمند منشأ دقیق ترس دخترشان کجاست. بارها مغزشان را برای پیداکردن حوادث خطرناکی که در آن ردی از عنکبوت یا حشره باشد، زیرورو کرده بودند ولی به هیچ نتیجه‌ای نرسیده بودند. اولین چیزی که یادشان می‌آمد این بود که در تولد یک‌سالگی‌اش با دیدن یک عنکبوت پادراز به‌شدت زده بود زیر گریه. از همان زمان، ترس مادلین عصبی‌تر و شدیدتر شده بود، آن‌قدر که خانوادة مسترسون دیگر نتوانسته بودند هیچ توجیه منطقی ای برایش پیدا کنند. مادلین در شش‌سالگی با دیدن ملخی که از جلوی در خانه فرار می‌کرد، حسابی ترسیده و ضربان قلبش بالا رفته بود. او دچار ترس و وسواس شده بود که نکند شب‌ها وقتی خواب است، جانورهایی روی صورتش راه بروند. با این فکرها همیشه دل‌شوره داشت. همان روزها بود که به پدر و مادرش اخطار داد: «همین‌الان زنگ بزنید یا برید ویلبور، مطمئن‌ترین سم‌پاش شهر رو بیارید این جا.» ویلبور شب‌های زیادی را در خانوادة مسترسون گذرانده بود. شماره‌تلفنش جزء اولین شماره‌های حافظة تلفن بود و همیشه توی تعطیلات برایش کارت تبریک می‌فرستادند. او دیگر یکی از اعضای همیشگی خانواده شده بود و تنها کسی بود که از این ترس مادلین خوشحال بود. اگر به‌خاطر مادلین نبود، بعید بود بتواند آن‌قدر پول جمع کند که برای تعطیلات سالیانه به بورابورا برود. به همین خاطر هم وقتی خانوادة مسترسون برای ماجرای ملخ با او تماس گرفتند، با خوشحالی قبول کرد. این کار برای ازبین‌بردن یک ملخ ساده خیلی گران‌قیمت بود، اما مادلین اصرار داشت.

ameneh_nazer
۱۴۰۳/۰۲/۱۴

بهترین کتابی که در دنیاخوندن

Nazanin
۱۴۰۲/۰۶/۰۳

من این کتاب رو دارم و خوندمش‌ در مورد چند بچه است که هر کدام از چیزی میترسند

کاربر ۵۴۰۳۹۵۶
۱۴۰۱/۱۰/۱۷

خیلی زیاده صفحاش من حوصلم سر رفت بابا😑😑😑😑😑😑❌

من کتاب های ماجراجویی خیلی دوست دارم
۱۴۰۰/۱۲/۰۸

واقعا مسخره بود من از این کتابا دوست ندارم

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

حجم

۱٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
تومان