دانلود و خرید کتاب جنگل همیشه رود و درخت و پرنده نیست الهام ریزوندی
تصویر جلد کتاب جنگل همیشه رود و درخت و پرنده نیست

کتاب جنگل همیشه رود و درخت و پرنده نیست

امتیاز:
۴.۰از ۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب جنگل همیشه رود و درخت و پرنده نیست

«جنگل همیشه رود و درخت و پرنده نیست» مجموعه شعری از الهام ریزوندی( -۱۳۶۷) شاعر ایرانی است. در یکی از غزل‌های این کتاب می‌خوانیم: «در هر مسیر کاغذ هشدار می‌زنند در گوش شهر دلهره را جار می‌زنند با دست دختران نجیب قبیله‌ام قالیچه‌های رابطه را دار می‌زنند حرف از حضور عشق در این ناکجا خراب تنها به قصد اذیت و آزار می‌زنند شاید ز خواب کهف سری در بیاورند آنانکه سر به گوشه‌ی هر غار می‌زنند در گوش‌های پنجره‌ای رو به آسمان حرف از حضور حضرت دیوار می‌زنند در پشت دست کودک نو پای زندگی طرحی به شکل شعله ی سیگار می‌زنند دریا به مرغ‌های خودش وعده داده است شب ماهیِ سیاه به منقار می‌زنند دیگر عجیب نیست اگر خفته‌های شهر سیلی به گوش مردم بیدار می زنند با اینکه صبح می‌رسد و این ستاره‌ها خود را به ناتوانی و انکار می‌زنند»
سیّد جواد
۱۳۹۷/۰۵/۱۰

کتاب شصت و پنجم برنامه مطالعه از طرح کتابخانه همگانی نسبت به کتب دیگر شعر ، بهتر بود. ۸ تا بریده از کتاب به اشتراک گذاشتم برای دوستان

sadeghi
۱۳۹۷/۰۵/۱۱

خوب بود ازانجایی که کتاب پر از تشبیه واستعاره بود ، اوایل یکم سخت باهاش ارتباط برقرار کردم اما رفته رفته بهتر شد،چند شعر دلنشین هم داشت.

Omid Najaf
۱۳۹۵/۰۴/۳۰

با سلام. بنده اخیرا مطالعه این کتاب رو تموم کردم. واقعا اشعارش، پخته و پر محتواست. مطالعه این کتابو به تمام شعر دوستان توصیه میکنم.

Amin Nik
۱۳۹۵/۰۴/۳۰

افتخاربزرگی است وجود چنین شاعر هنرمندی در کشور عزیزم ایران برای شما ارزوی توفیق روزافزون از خدای متعال خواستارم و امید است آثار بیشتری از جنابعالی منتشر گردد تا امثال این بنده حقیر از ان بهرمند گردند با تشکر فراوان

- بیشتر
hassanvand4@gmail.com ,4072352705
۱۳۹۵/۰۴/۲۹

با سلام و تشکر بخاطر نشر این کتاب شعر ناب از برنامه طاقچه و تشکر و دست مریزاد از بانو ریزوندی برای اشعار زیباو پراز احساسشون،امیدوارم شاهد آثار زیبای دیگری هم از ایشون باشیم. صادق حسنوند-لرستان

با بغض بی‌نهایت من گریه می‌کنند زن‌های رو گرفته‌ی قشلاق دامنم مادر شدم که زندگیم را عوض کنم مادر شدم که ساده بفهمم که یک زنم بابای دخترم! به غزل‌های من بگو آیا هنوز شاعر خوشبختی‌ات منم؟
مـَه‌سـا
گنجشک ها زبان درختان عاشقند وقتی صدای باغ به جایی نمی رسد
sadeghi
دلخوشی در فضای خانه‌ی ماست، تا برایم ترانه می‌خوانی می‌دَود ریشه‌های خوشبختی، در وجود تمام گلدان‌ها به لبان مقدست سوگند، بر لبان تو خنده یعنی قند ای دلیل مکرّر لبخند، بر لبان ظریف قندان‌ها
sadeghi
با اینکه در تمام تنم ریشه کرده‌ای باید کنار خاطره‌هایم بکارمت دلتنگ روزهای بدون تو نیستم دلتنگم از همین که چرا دوست دارمت؟
سیّد جواد
نه راه و جاده، نه چمدان، نه قطار نه! من بوسه می‌دهم به تو اما به این شروط ما نیمه‌های گمشده هستیم، شک نکن دور از همیم، مثلِ شمال و کویر لوت
سیّد جواد
هر دختری که چشم تو را دید، بعدِ تو با پای خود به خانه‌ی شوهر نمی‌رود
سیّد جواد
| زیر چادرت | تقدیم به مهربانی‌های مادرم پنهان کن آسمان مرا زیر چادرت موج پرندگان مرا زیر چادرت فردا عقاب می‌وزد از قله‌های عشق جا کن کبوتران مرا زیر چادرت می‌بافی از همیشه‌ی تاریخ تا هنوز انبوه گیسوان مرا زیر چادرت وقتی بهشت زیر قدم‌های سبز توست آباد کن جهان مرا زیر چادرت حرف از سکوت نیست، پُر از واژه‌ام هنوز وا کن لب و دهان مرا زیر چادرت از تنگُ تَنگ خسته‌ام اما نشان بده دریای بیکران مرا زیر چادرت می‌بینی عاقبت شب و روزی که دور نیست بازی کودکان مرا زیر چادرت
سیّد جواد
ما هر دو خسته‌ایم و به فردا نمی‌رسیم پیموده‌اند فاصله‌ها را دونده‌ها
سیّد جواد
دیگر نگو که باید از این عشق بگذرم این حرف‌ها به گوش منِ کر نمی‌رود قلبم درست مثل همان برده‌ای شده‌ست که زیرِ بارِ حرفِ ستمگر نمی‌رود
sadeghi
حس می‌کنم که درد تنم خوب می‌شود یک شب اگر به سُکر لبم بوسه می‌رسید!
سیّد جواد
من فکر می کنم که زمین هم بدون تو با این همه چراغ به جایی نمی رسد
سیّد جواد
من کافرم، به دور لبانم طواف کن در آستان حضرت من! اعتکاف کن صحن نگاهم از تب خورشید روشن است شمشیر ناتوان شبت را غلاف کن از کوه مَروه تا به صفا چون سراب هست عزمی به سوی قله من رو به قاف کن تبعید می‌شوی به دلم، روز محشرت شیطان من! به عاشقی‌ات اعتراف کن
سیّد جواد
بغض هزار ساله‌ی من وا نمی‌شود ابرم ولی اجازه ندارم ببارمت با اینکه در تمام تنم ریشه کرده‌ای باید کنار خاطره‌هایم بکارمت دلتنگ روزهای بدون تو نیستم دلتنگم از همین که چرا دوست دارمت؟
sadeghi
جنگل همیشه رود و درخت و پرنده نیست جنگل شده‌ست پاتوق آهو درنده‌ها در آسمان چشم تو ابری نشسته است در انتظار دیدن مرگ پرنده‌ها خوابیده‌ام میان بیابان امید نیست ایمن بمانم از خطرات گزنده‌ها ما هر دو خسته‌ایم و به فردا نمی‌رسیم پیموده‌اند فاصله‌ها را دونده‌ها
دختر دریا
بغض هزار ساله‌ی من وا نمی‌شود ابرم ولی اجازه ندارم ببارمت با اینکه در تمام تنم ریشه کرده‌ای باید کنار خاطره‌هایم بکارمت دلتنگ روزهای بدون تو نیستم دلتنگم از همین که چرا دوست دارمت؟
sadeghi
بغض هزار ساله‌ی من وا نمی‌شود ابرم ولی اجازه ندارم ببارمت با اینکه در تمام تنم ریشه کرده‌ای باید کنار خاطره‌هایم بکارمت دلتنگ روزهای بدون تو نیستم دلتنگم از همین که چرا دوست دارمت؟
sadeghi
یلدا منم یک دختر تنها که گیسش مثل تمام آرزوهایش بلند است با پسته‌ها می‌خندد و چون هندوانه قلب پر از خونش همیشه دردمند است یلدا منم با دامنی چین‌دار و کوتاه با یک زغال و کوچه‌ای تا بی‌نهایت روی تن دیوارها هی می‌نویسم آه ای خدا روی زمین خالیست جایت
sadeghi
از ارتفاعِ چشم تو افتاده‌‌ام ولی از قله‌های سادگی‌ات دل نمی‌کَنَم
sadeghi

حجم

۳۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

حجم

۳۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

قیمت:
۳,۵۰۰
تومان