دانلود و خرید کتاب زن دربه‌در آلبرت برایر ترجمه محمدحسین میرزا جهانبانی
تصویر جلد کتاب زن دربه‌در

کتاب زن دربه‌در

معرفی کتاب زن دربه‌در

کتاب زن دربه‌در نوشتهٔ آلبرت برایر با ترجمهٔ محمدحسین میرزا جهانبانی در انتشارات آستان مهر، انتشارات یمنا به چاپ رسیده است. داستان به این شکل آغاز می‌شود که شکارچی ای در جنگل به اشتباه به زنی شلیک می کند. شکارچی پس از فهمیدن اشتباه خود، زن را به کلبه‌اش می‌برد و پزشکی را برای مداوای او خبر می‌کند. زن بهبود می‌یابد اما اتفاقات دیگری رخ می‌دهد...

درباره کتاب زن دربه‌در

این کتاب از ۱۴ فصل متفاوت تشکیل شده است. فهرست عناوین این فصل‌ها عبارتند از:

فصل اول: شکار نجیب

فصل دوم: زن در بدر

فصل سوم: وصیت‌نامه مقتول

فصل چهارم: ندیمه جدید

فصل پنجم: در قصر شکارگاه تالمر

فصل ششم: مجدداً در خیابان‌ها

فصل هفتم: کمیسر مخفی تأمینات

فصل هشتم: شک مبدل به یقین می‌شود

فصل نهم: بالا رفتن نقاب از چهره

فصل دهم: رها شده‌ای از بند.

فصل یازدهم: ملاقات

فصل دوازدهم: وصیت

فصل سیزدهم: انتقام الهی

فصل چهاردهم: در محکمه عدلیه

کتاب زن دربه‌در را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به داستان‌هایی با نثر کلاسیک پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب زن دربه‌در

جنگل‌بان چیزی آهسته زیر لب گفته: بعد مجروح را بلند کردند بدون صدا دو نفر حامل با بار غمناکشان از جنگل عبور نموده و از هیکل و دستهای لطیف مجروح معلوم بود که دختر جوانی است ولی پارچه مشکی صورت او را پوشانیده بود پس از لحظه‌ای به منزل جنگل‌بان رسیده درب را زدند، زن جنگل‌بان درب را باز کرد مجروح را دید فریاد زد: خداوندا! کارل این چیست که آورد؛ چه شده؟ آه. آقای کراف هم تشریف آورده‌اند، جنگل‌بان گفت صدا نکن برو اطاق سمت باغ را چراغ بگذار هر اتفاقی افتاده به تو مربوط نیست چند دقیقه بیشتر طول نکشید که مجروح بدبخت را روی رختخواب نرمی خوابانیدند. حاملین از اطاق بیرون رفته پرستاری مجروح را به عهده زن جنگل‌بان گذاردند و جنگل‌بان که موسوم به نازاو بود با کمال عجله دوچرخه اش را بسته سوار شد و به طرف ده برای آوردن جراح پیری که از جراحان قدیم و در آن ناحیه معروفیت کاملی داشت رهسپار شد. کراف در اطاق تابستانی که توسط دری به اطاق مجروح و مدل بود مانده و نمی‌خواست قبل از اینکه درست از حالت مجروح آگاه شود منزل جنگل‌بان را ترک کند. با کمال بی‌قراری عرض و طول اطاق را قدم می‌زد و آه‌های سوزناک از قلبش خارج می‌شد فکر اینکه در این ساعت محتمل است زندگانی انسانی را تمام کرده باشد قلب نجیبش را متزلزل داشت.

درب اطاق مجروح آهسته باز شد آنا داخل شد، کراف طرف او دویده و دستش را گرفته پرسید شما را به خدا بگوئید حالت مجروح چطور است؟ به هوش آمده! از خطر گذشته یا نه.

آنا شانه‌هایش را بالا انداخته گفت: خدا عالم است ظاهراً قدری بهتر است از حالت اغما خارج شده و عجالتاً خوابیده. خداوند ارحم‌الراحمین است. بیچاره دختر فقیری است اما حتماً روزهای بهتری به خود دیده چون که لباس‌های پاره‌پاره‌اش تمام از حریر اعلی و پیراهنش با وجود اینکه تمیز نیست از پارچه ابریشمی بسیار لطیفی است پیراهن زیرش کثیف بود من یکی از پیراهن‌های خودم را به او پوشانیدم و الان این پریدگی رنگ به قدری بر حسن او افزوده که مثل یک شاهزاده خانمی می‌ماند. از قراری که می‌گویی هم جوان است هم خوشگل؟ بله همانطوری که گفتم مثل فرشته است و من تا حال صورتی به این قشنگی و ملاحت در عمرم ندیده‌ام.

کاربر ۳۵۱۰۹۴۵
۱۴۰۱/۰۹/۲۵

اینقدر ویرایش کتاب بد بود که اصلا نمیفهمیدی که داره حرف میزنه.یعنی یه مترجم و مولف نمیدونه باید از نقطه کاما و ....کجا استفاده کنه ؟ داستان بیشتر شبیه نمایشنامه بود. هیچی روندی نداشت . کلی شخصیت داشت و به خاطر ترجمه بد

- بیشتر

حجم

۹۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۹۴ صفحه

حجم

۹۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۹۴ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان